mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • کاش میشد زندگی همیشه با هم بودن بود


    در کنار هم ، با هم ، میساختیم رویای شیرینی که همیشه در سر داشتیم



    تو میگفتی از آرزوهایت ، من مینشستم به پای حرفهایت


    حس همیشگی من ، همان احساس قلبی تو است


    لحظه های ناب من در اعماق قلب مهربان تو است


    ساده تر مینویسم ، ساده تر حرف دلم را به تو میگویم تا لحظه هایمان نیز صاف و ساده بگذرد


    بیش از هر چیز بودنت مرا آرام میکند، وقتی نگاهم میکنی چشمهایت مرا خوشحال میکند


    کاش میشد زندگی همیشه اینگونه بود، نه درد دوری ، نه بی قراری و انتظار


    هر زمان نیستی در کنارم، به شنیدن صدایت نیز قانعم، اگر روزی نشنوم صدای گرمت


    را،احساس بودنت در قلبم همیشه می تابد


    می تابد و لحظه هایم را گرم میکند، گاهی دستانم هوس موهای نرمت را میکند


    تا تو را نوازش کنم ، تا از قلبت خواهش کنم ، که همیشه بماند


    بماند و بخواند آواز همیشه ماندن را


    کاش میشد در کنار هم ، با هم ،به سادگی میگذشتیم از پلهای انتظار…


    من و تو با هم یکی شده ایم ، من و تو دو عاشقی شده ایم که به زندگی خواهیم گفت همیشه با همیم!
    ♥ نداشته هایم ♥

    از تمـــــام نداشتــه هايم


    تنــــــها


    براي شـــــانه هاي تو


    دستـــــهاي تو


    حســـرت مي خورم

    ...

    !




    ♥ من تورا ♥

    درک تنهایی و دلتنگیم یک دنیا صبر میخواست و مهر


    و تو چه با سخاوت هر دو را در بر داشتی


    ای معنی سبز تمام کلام ناگفته ام


    تو را تا هنگامی که نفسی در کنج سینه باشد


    با همه ی وجود


    و با دستان خالیم


    دوست خواهم داشت




    من هرگز تحمل شنیدن آهنگ جدایی را ندارم

    به خداوند سوگندت می دهم اگر عزم جدایی داشتی هرگز این راز را به من فاش نساز

    و بگذار چون یوسف گم گشته همچنان در وادی بی پایان عشق شور انگیز تو سرگردان باقی بمانم...




    ♥ دارایی های من ♥

    چشم هايم؛ براي ديدن بهترين هاي وجود تو....


    گوشهايم؛ آماده شنيدن حرف و درد و دل هاي تو...


    دهانم؛ براي گفتن حقايق و صحبت با تو در لحظه هاي دشوار و سخت و زندگي...


    شانه هايم؛ قوت قلب تو وقتي که احتياج به پشتيبان و تکيه گاه داري...


    بازوهايم؛ براي در آغوش گرفت تو...


    دست هايم؛ براي نوازش و حمايت و تو...


    پاهايم؛ براي در کنار تو بودن و قدم زدن زدن باتو...


    و قلبم؛ محلي براي بودن تو...


    اينا تمام دارايي هام بود که همه تقديم به تو.
    ♥ برای تو که مینویسم ♥


    برای تو که مینویسم عجیب زیبا می شوم. دلم هوای چشم هایت را کرده. هوای دست هایت را. هوای نفسی که

    وقتی می بویمش تمام دنیا رافراموش می کنم. دلم هوای خنده هایت را کرده. این بار دارم بی هوا می نویسم. بی هیچ

    فکری از قبل. دلم باز تنگ شده. دلم می خواهد باز بیایی. بخندی. بخندیم. حرف بزنیم.


    در آغوشم بگیری. صدایم کنی. صدایم که میکنی آسمان عجیب زیبا می شود. نامم را که می بری چقدر خوشحال می

    شوم. هنوز هم اسمم برایم تازگی دارد٬ وقتی تو صدایم میکنی!صدایم کن! اسمم راهزار بار صدا بزن. تا به حال نمی

    دانستم اسمم اینقدر قشنگ است. برایم می خندی؟بگذار اعتراف کنم. بگذار بگویم که دلتنگم. بگذار بگویم که هرشب با یاد

    لبخندهای تو می خوابم. با یاد چشم های توبیدار می شوم. با یاد مهربانی تو زندگی می کنم. دلم هوایت را کرده . کاش باز

    زود٬ زود ِ زود چشم هایت را ببینم,چهره ای که زیباست. کاش باز زود ِ زود تو رادر آغوش بگیرم. دلم هوای تو راکرده. کاش

    زودبرگردی قلبم می تپد و با هر تپش نام تورا می خواند.
    لطفا به عشقم اینا بگید
    دوستت دارم عشقم
    دوستت دارم دنیام
    دوستت دارم عزیزم
    دوستت دارم همه کسم
    دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم

    مراقب خودش باشه
    دلم بدجور تنگ شده
    باران را دوست میدارم مرا
    یاد طراوت گلها می اندازد
    یاد زندگی دوباره
    باران را دوست دارم
    مرا یاد خدای مهربان میادازد
    باران را دوست دارم
    مرا یاد عزیزی میاندازد
    گر چه دوری ز برم، همسفر جان منی ..... قطره اشکی در دیده گریان منی .....

    این مپندار که یادت برود از نظرم ..... خاطرت جمع که در قلب پریشان منی
    دستانم گرمی دستانت را می خواهد پس دستانم را به تو میدهم







    چشمانم نگاه زیبایت را می خواهد پس نگاهم از آن توست







    دل من همانند آسمان ابری از دوری تو ابری است







    پس بدان اگر پروانه سوختن شمع را فراموش کند من هرگزفراموشت نخواهم کرد.






    گاهی یک نگاه آن قدر مهربان است که

    چشم هرگز رهایش نمی کند

    گاهی یک عشق آن قدر ماندگار است که

    زمان حریفش نمی شود

    و گــــــــــــاهی یک دوست

    آنقدر عزیز است که قلب رهایش نمی کند
    سكوت رامیپذیرم اگربدانم روزی باتو

    سخن خواهم گفت تیره بختی رامیپذیرم

    اگربدانم روزی چشمان توراخواهم سرود

    مرگ رامیپذیرم اگربدانم

    روزی توخواهی فهمیدكه دوستت دارم

    (دوست دارم فقط به خاطرخودت)



    به عشق دیدنت من دیوونه

    نشستم روی پله های خونه

    امیدوارم تا وقتی بر مگردی

    نفس کشیدن و یادم بمونه

    تو خونه وقتی دلتنگ تو میشم

    سراغ عکسای قدیمی میرم

    یکی یکی میبوسم عکساتو

    تورو میبینمت اتیش میگیرم





    پیش خودت نگفتی من دلم بگیره

    پیش خودت نگفتی تنهایی بمیره

    از پیش من رفتی گرفتی دست اون و

    قلب تو از من واسه همیشه سیره

    سیره
    گم می شوم بی تو

    در جنگل سکوت و تنهایی

    آنگاه که از صدای هوهوی باد می هراسم



    و در آن تاریکی مبهم

    بی تو

    فانوسم می شکند!

    فقط چند لحظه

    نبودنت را جبران کن
    گرچه فاصله ای بین ماست ، اما ما همیشه در کنار همیم.

    گرچه فاصله بین ماست ، اما ما همیشه به عشق هم زنده ایم.

    اگر از تو دور میشوم ، هیچگاه از تو خسته نمیشوم .

    اگر ما دور از هم خواهیم بود ، اما همیشه در قلب هم زنده خواهیم ، همیشه در کنار هم هستیم حتی نزدیکتر از دو عاشق که در آغوش

    همند.

    مدتی از تو دور خواهم بود ، اما به عشق تو لحظه هایم را سپری میکنم ، و همیشه میگویم که دوستت دارم و خواهم داشت .

    چند صباحی را منتظر بمان ، با کوله باری از محبت و عشق به سوی تو می آیم.

    اگر چه تو را نمیبینم ، اما تو ستاره ای درخشان شبهای منی.

    شبها به آسمان قلبم خیره میشوم و با تو درد دل میکنم.

    گرچه فاصله ای بین ماست ، اما ما در قلب همیم ، همیشه با هم و همیشه به یاد همیم.



    اری ... باز هم مثل همیشه برای تو می نویسم

    برای تویی که مقصود تمام نوشته های منی

    تویی که الفبای عشق را به من آموختی

    تویی که مرا سرگدان دنیای قشنگ عاشقی کردی

    تویی که قلم روان قلبم را به دستم دادی

    تا برای اولین بار برای تو بنگارد

    تویی که دیگر هیچ گاه نمی توانم از کنارت بی تفاوت بگذرم

    تویی که چیزی به منهدیه کردی،تا غمخوار و همدم تنهایی هایم باشد

    تویی که فقط تو را از او می خواهم و بس

    تویی که هیچ در وصف مهربانی بی پایانت نمی یابم



    فانوست را به من بده

    میخواهم در خود به دنبالت بگردم .....

    نمیدانم تو را در خود گم کرده ام

    نمیدانم کجایی ..... در قلبم ......در ذهنم ......در جسمم.....

    میدانی فکر میکنم تو خود من شده ای...
    من تو را نمی سرایم !..

    تو ...

    خودت در واژه ها می نشینی ..!

    خودت قلم را وسوسه می کنی !!

    و شعر را بیدار می کنی !!



    این روزها فقط به تو فکر می کنم. آنقدر با تو حرف میزنم که روبه رویم می بینمت و سر روی شانه هایت می گذارم، نفس

    هایت را میشمرم...هیچ میدانستی چرا گاهی بی هوا خیره میشدم به تو؟....آه...بگذار این راز میان ِ من و قلبم بماند...کاش

    میدانستی چقدر......آه....اینجا در این تاریکی بی تو، من مانده ام و بغضی که دائم نهیب میزند نبودنت را،و یادگاری هایی از

    جنس تو...لمس دستانت را می خواهم.......و دنیایم زیر و رو شد ...می خواهم تا ابد...تا ابد تو را....تورا...جادو کن مرا.....



    وقتی فقط چشمای تو

    برای قلب ِ من بُته

    بهم بگو چرا دلت

    اینقده بی تفاوته

    می خونم اسمتُ ولی

    بهت نمیرسه صدام

    اگه نباشم تا ابد

    یادت نمی افته کجام

    از بس که دلتنگ ِ توام

    نمونده واسه من نفس

    تموم ِ این شهر،بعد ِ تو

    لحظه به لحظه خاطره س
    .
    .
    .
    .


    بیا سادگی کنیم کنار هم

    مثه بچه ها بدون خاطره

    دوباره دوره کنیم بچگی رو

    بی صدا کنار نور پنجره



    آروم آروم بزنیم به کوچه ها

    اشکای تنهایی ها رو پاک کنیم

    دوباره مثل روزای بچگی

    همه ی گلایه ها رو خاک کنیم



    همه دنیامون بشه بازی و شعر

    با یه لبخند بلند بچگی

    یه عروسک یه مداد رنگی یه توپ

    واسه مون بشه تموم زندگی



    قصه دیو و پری شاملو

    بشنویم تو بغل مادر بزرگ

    لذت نگاه عاشقونه رو

    ببریم از چشای پدر بزرگ



    بیا ساده بودن و ساده کنیم

    توی پیچ و تاب سخت زندگی

    با یه لبخند بزرگ و آشنا

    بزنیم به کوچه های بچگی



    کنار آتش حضور تو

    استخوان های تنهاییم را گرم می کنم

    به تو می اندیشم

    و روحم پرواز می کند

    می گریزم از خود

    از همه ی ترسهای بیهوده ی زیستن

    و پناه می برم به نگاه تو

    سایش سر انگشتان جادویی تو

    روی گونه های من

    عطر نفس هایت

    چشمانی به روشنی آفتاب

    و جلوه ی نورانی تو

    همه ی آرزوهاییست

    که همیشه خواسته ام
    معنای زیستن من




    برای من حرف بزن

    از هر آنچه می خواهی بگو

    بگذار کنارت باشم

    میان مرز نگاهت جای گیرم

    محو تماشای تو

    بگذار معنای زیستنم همین باشد

    که روبروی تو بنشینم

    و سر انگشتان فریبنده ات را دنبال کنم

    در گیر نگاهت

    و ضربان قلبم را به وضوح بشنوم


    تو کتابـ زندگی هر کسی


    قصه ی نگفته ای پیدا میشه

    واسه هر کس یه ترانه خاطره است

    که با اون ترانه هم صدا میشه

    واسه هر کس یه خیال کهنه هست


    که شبا گونه هاشو تر میکنه

    هر کسی یه راز نا گفته داره


    که همیشه رو با اون سر میکنه

    تویی اون راز همیشگی من

    تویی اون خاطره ی نگفتنی

    بی صدا کنار بغض لحظه هام

    تودلیل همه شعرای منی

    شب و گریه رو با تو سر میکنم


    مث تنهایی سر سپردگی

    به غروب جمعه ها قسم تورو


    نمی بخشم به تموم زندگی


    پشت شب شکستگی لحظه ها

    تو خیال سایه ها غوطه ورم

    میزنم به کوچه ی خیال تو

    حتی از خیال تو نمیگذرم

    میدونم قصه تمومه ولی من


    پرم از نگفته های عاشقی

    تو زمستون غمت قصه ی من


    شده تن پوش گلای رازق



    :gol:****<< جلسه هفتگی قرائت قرآن باشگاه مهندسان ایران >>****:gol:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا