mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • به خاطر دلهایمان .....به خاطر عشقمان ...به خاطر خاطراتمان ...

    حتی اگر فرسنگها فاصله میانمان باشد باورم توئی زندگی من

    من از این فاصله تو را مدت ها در خود زندگی کرده ام

    هیچکس نمیتواند میان دلهایمان فاصله ای اندازد

    ارزویم خوشبختی توست ........پس برایم بخند عشق من ....

    نیاز دارم به اینکه باورم داشته باشی ...با قلبت ...با احساست...

    زیرا درونم مملوء از عشق توست

    دوستت دارم زندگی من


    شاهزاده ی من

    این باران برای من وتوست که میبارد .........باران عاشقان .....باران دلدادگان ....

    میبینی .....شاهد وصال دلهایمان ترنمی از احساس اب و دل مینوازد ......موسیقی از جنس دلهای عاشق ....

    درهمه ی لحظه های زندگی ام....تو خواستنی ترین اتفاق زندگی ام هستی ...

    ای عشق ......مرا به مانند وصال باران بر خیابانی منتظر ....وصال باش ...

    ببار بر تنم ....از اغوشت ...

    ببار ..ترنم من ...


    مانی


    اینجا دفتری است از لحظه لحظه خاطرات من ........

    از قهرها و اشتی ها

    از دلدادگیها

    از دوست داشتنها

    از دور شدنها

    از اشکها و از لبخندها

    مینویسم و دفترم را مرور میکنم ......زیرا دربرگیرنده تمامی خاطرات من است ..........


    مانی
    عشق من ...

    دفتر عشقمان را بازمیکنم

    تیتر صفحه اول : به نام یگانه من .........اوکه سرچشمه رنگین کمان عاشقیست ....

    مینویسم ....

    عشق را از قلبم خواندم و سکوت را مینویسم ....

    نگاه میکنم به اوازباران ......بارانی که فصل بهار را برای دلم هدیه کرده است ...

    دردلم شعرهاییست که فقط جوهر وجودت ان را شاعراست ....

    به یاد دارم نگاهی که قلبم را مجنون خود کرد ...چه بی تاب بود ....چشمانت .....چشمانت همه ی فصل ها را در خود داشت ...

    انتظارلبهایم برای بوسیده شدن ......لمس اغوش مردانه ات به نوازش امواج دریا به ساحل .....مرا ارامشی مطلق ازعشق بود ...

    ....هیچ چیزجز تو برایم به معنای حقیقت نبود ....فانوس نگاهت مرا رهنمای ساحل قلبت بود ......

    زمزمه تاروپود وجودت به من حکم وصال را میداد......

    از این لحظه بود که تو را .....نفسهایم..جانم ...و زندگی ام دانستم .......

    و نبودنت را نبود نفسهایم ...و تمام شدن زندگی ام برای همیشه.........

    ...........

    ...................

    مانی
    عشق من ...

    هیچگاه ترکت نخواهم کرد...

    من تو را در خود زندگی کرده ام ......من عاشقم بر تو .....ای عشق ....

    مرا بیاب ......در جاده هایی که قاصدک های احساسم را به سویت روانه کرده ام .....

    من همانجایی هستم که تو هستی ...

    من ....اندیشه ام با توست ...همیشه و همه ی لحظه ها ....زندگی من ....


    مانی
    دلم برایت تنگ است ....یار من ...

    دوست دارم .....تکیه کردن بر شانه هایت را .....زیرا تکیه گاه من تو هستی ....عشق من ...

    یاد هست ؟؟

    این منظره جزئی از خاطراطمان است .....فصلی از نگاهمان ....که ما را عاشقتر از همیشه کرد ...

    نگاه خوشید ....دلمان را از همیشه گرم تر کرده بود ...

    ترنم باد ....موسیقی عاشقی را مینواخت .....

    باد دلدادگیمان را به همه ی عاشقان خبر میداد ...

    بیا ....همراه من ....این خاطره را از دوباره تکرار کنیم ...

    ای عشق ....دفتر خاطرات من و تو را همه ی عاشقان میدانند ....


    مانی
    زندگی من .....

    نگاهم کن ...میخواهم خستگی هایت را در پیچک اغوشم از مهر بپوشانم ...

    زندگی من ...

    تو کالبد وجودم را محصور خود و محبت بی دریغ خود کرده ای .......

    از نگاهم رازهای دلم را بخوان ...

    وقتی نیستی ....مثل این است که من نیستم ...

    وجودم به وجود تو وابستست ....

    تکیه گاه من ...سینه های مردانه توست ...

    دستان توست ...

    محل زندگی من اغوش توست ....

    مرا ازنگاهم دریاب ....

    که دوستت دارم ....


    مانی
    باران نوازشم کن .........

    مرا بنگر که برای دیدارت کوچ کرده ام به دشت ها ........

    مرا نوازش کن ........

    من ارامم ......

    مرا با بوسه هایت عاشقانه خواب کن......

    من از جنس توام ......من ازجنس دلهای باران دیده ام ...

    منم ........اواره ی همان دشتی که خواب دیده است مرا ....

    منم ....اهنگ ترنم عشق تو ......

    ببار باران ....

    ببار ...


    مانی
    عشق من ...

    دفتر عشقمان را بازمیکنم

    تیتر صفحه اول : به نام یگانه من .........اوکه سرچشمه رنگین کمان عاشقیست ....

    مینویسم ....

    عشق را از قلبم خواندم و سکوت را مینویسم ....

    نگاه میکنم به اوازباران ......بارانی که فصل بهار را برای دلم هدیه کرده است ...

    دردلم شعرهاییست که فقط جوهر وجودت ان را شاعراست ....

    به یاد دارم نگاهی که قلبم را مجنون خود کرد ...چه بی تاب بود ....چشمانت .....چشمانت همه ی فصل ها را در خود داشت ...

    انتظارلبهایم برای بوسیده شدن ......لمس اغوش مردانه ات به نوازش امواج دریا به ساحل .....مرا ارامشی مطلق ازعشق بود ...

    ....هیچ چیزجز تو برایم به معنای حقیقت نبود ....فانوس نگاهت مرا رهنمای ساحل قلبت بود ......

    زمزمه تاروپود وجودت به من حکم وصال را میداد......

    از این لحظه بود که تو را .....نفسهایم..جانم ...و زندگی ام دانستم .......

    و نبودنت را نبود نفسهایم ...و تمام شدن زندگی ام برای همیشه.........

    ...........

    ...................

    مانی
    لحظه های دلتنگی ام ...

    من .....خاطره به خاطره .....مرور میکنم اوای درونم را ...

    سکوت میکنم ...عاشقانه هایم را ...

    سکوت میکنم نگاهم را ...

    وتنها ورق های دفترم را با سکوت دلم ......نگاهم ....احساسم .....مینویسم.......


    مانی
    ببخشیدا قصد جسارت نداشتم...

    نوشته ها قشنگن...

    نازنین اسمشو پایین توشته هاش مینویسه به قول خودش عطر احساسش می پیچه...

    فقط خواستم ببینم این نوشته ها


    به قول نازنینم عطر احساسه کیه...
    زنده باشید... نفست گرم و دلت شاد..... نوشته ی شاد تر نداری... من از رفتن بدم میاد.... هر چن گذاشت و رفت....
    سلام... خوبید برادر مانی؟

    مرسی از متن زیبایی که فرستادید برام......

    زنده باشید
    احساسی دارم .....احساسی پر از تعلق .....

    احساسی که در من دمیده شده است ........احساسی از تعهد .........

    احساسی از قلب ........ از هوای نفس هایم ......

    و اکنون من این جاهستم ........پس کجاست شاهزاده شبهای من .......که او را در پیچک اغوشم غرق کنم .....

    این احساس من ...........از نفسهای گرمی است که مرا خوانده است ........

    من ......ستاره ی شبهای شاهزاده ام .......عاشقانه هایم را همراه خود اورده ام ......مرا در اغوش بکش .......


    مانی


    زندگی من .....

    نگاهم کن ...میخواهم خستگی هایت را در پیچک اغوشم از مهر بپوشانم ...

    زندگی من ...

    تو کالبد وجودم را محصور خود و محبت بی دریغ خود کرده ای .......

    از نگاهم رازهای دلم را بخوان ...

    وقتی نیستی ....مثل این است که من نیستم ...

    وجودم به وجود تو وابستست ....

    تکیه گاه من ...سینه های مردانه توست ...

    دستان توست ...

    محل زندگی من اغوش توست ....

    مرا ازنگاهم دریاب ....

    که دوستت دارم ....


    مانی

    دلم برایت تنگ است ....یار من ...

    دوست دارم .....تکیه کردن بر شانه هایت را .....زیرا تکیه گاه من تو هستی ....عشق من ...

    یاد هست ؟؟

    این منظره جزئی از خاطراطمان است .....فصلی از نگاهمان ....که ما را عاشقتر از همیشه کرد ...

    نگاه خوشید ....دلمان را از همیشه گرم تر کرده بود ...

    ترنم باد ....موسیقی عاشقی را مینواخت .....

    باد دلدادگیمان را به همه ی عاشقان خبر میداد ...

    بیا ....همراه من ....این خاطره را از دوباره تکرار کنیم ...

    ای عشق ....دفتر خاطرات من و تو را همه ی عاشقان میدانند ....


    مانی


    عشق من ...

    هیچگاه ترکت نخواهم کرد...

    من تو را در خود زندگی کرده ام ......من عاشقم بر تو .....ای عشق ....

    مرا بیاب ......در جاده هایی که قاصدک های احساسم را به سویت روانه کرده ام .....

    من همانجایی هستم که تو هستی ...

    من ....اندیشه ام با توست ...همیشه و همه ی لحظه ها ....زندگی من ....


    مانی


    دستاشو مشت کـرده بود... پرسـیدم توي مشتت چـیه؟!

    گفت : خودتـ نگـاه کن

    دستاشو گرفتم و آروم باز کردم...توی دستاش چیزی نبود!!!

    گفتم : چیزی نیست کـه...

    دستامــو که توی دستاش بود فشـــرد و گفت:

    نبــود...ولی "حــالا هست"!



    باران نوازشم کن .........

    مرا بنگر که برای دیدارت کوچ کرده ام به دشت ها ........

    مرا نوازش کن ........

    من ارامم ......

    مرا با بوسه هایت عاشقانه خواب کن......

    من از جنس توام ......من ازجنس دلهای باران دیده ام ...

    منم ........اواره ی همان دشتی که خواب دیده است مرا ....

    منم ....اهنگ ترنم عشق تو ......

    ببار باران ....

    ببار ...




    لحظه های دلتنگی ام ...

    من .....خاطره به خاطره .....مرور میکنم اوای درونم را ...

    سکوت میکنم ...عاشقانه هایم را ...

    سکوت میکنم نگاهم را ...

    وتنها ورق های دفترم را با سکوت دلم ......نگاهم ....احساسم .....مینویسم.......


    مانی







    عشق من ...

    دفتر عشقمان را بازمیکنم

    تیتر صفحه اول : به نام یگانه من .........اوکه سرچشمه رنگین کمان عاشقیست ....

    مینویسم ....

    عشق را از قلبم خواندم و سکوت را مینویسم ....

    نگاه میکنم به اوازباران ......بارانی که فصل بهار را برای دلم هدیه کرده است ...

    دردلم شعرهاییست که فقط جوهر وجودت ان را شاعراست ....

    به یاد دارم نگاهی که قلبم را مجنون خود کرد ...چه بی تاب بود ....چشمانت .....چشمانت همه ی فصل ها را در خود داشت ...

    انتظارلبهایم برای بوسیده شدن ......لمس اغوش مردانه ات به نوازش امواج دریا به ساحل .....مرا ارامشی مطلق ازعشق بود ...

    ....هیچ چیزجز تو برایم به معنای حقیقت نبود ....فانوس نگاهت مرا رهنمای ساحل قلبت بود ......

    زمزمه تاروپود وجودت به من حکم وصال را میداد......

    از این لحظه بود که تو را .....نفسهایم..جانم ...و زندگی ام دانستم .......

    و نبودنت را نبود نفسهایم ...و تمام شدن زندگی ام برای همیشه.........

    ...........

    ...................

    مانی



    دلم برای بودنت تنگ است


    بودن سرخ تو


    ارامش سبز بودنت


    ابی دستانت را دوست دارم


    انگشتانم برای بودن میان ابی دستانت از هم فاصله می گیرند


    از سیاهی شب نمی ترسم


    زمانی که سپیدی قلبت روشنگر لحظه هایه من است


    نارنجی و زرد شناور کلامت را دوست دارم


    انفجار رنگ ها را کنار تو دوست دارم


    رنگ ها را برای با تو بودن دوست دارم
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا