روحانی خداوکیلی من و تورو بیرون دانشگاه ببینه سرمونو میذاره کف دستمون!
ولـــــــــــــــش کن بابا! شیرینی چیه ماه رمضونی...
واااااااای محیا! بعدِ سحری خواب دیدم تو یونی ژوژمان بچه های رشته ی شیرینی پزیه(!!!!!). میریم تو... مفت مفت شیرنی میخوریم میایم بیرون! بعد من تو خواب هی به تو و مهشید می گم: کاش قطاب و باقلوام پخته بودنا!
شما فعلاً کظم غیظ کن...
بذار بعدِ نمره ها، وقتی 3تایی با 9.75 افتادیم، می شینم دور هم، یکی تو میگی، یکی من، یکی مهشید. دور که تموم شد، سه تایی، هماهنگ، میزنیم تو سرمون!
بابا نجلا که ماشین برنمیداره... تو بردار بکسلش کن تا دمِ خونه(!) از اونجا به بعد من میرونم! البته شما 405 دارین... من هول میشم! پرایدی... رنویی... ژیانی!