mahtab2689
پسندها
1,314

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • از هیچکس برای چیزی انتظاری نداشته باش، انتظارات همیشه صدمه زننده هستند .. زندگی کوتاه است .. پس به زندگی ات
    عشق بورز ..
    خوشحال باش .. و لبخند بزن .. فقط برای خودت زندگی کن و ..
    قبل از اینکه صحبت کنی » گوش کن
    ... قبل از اینکه بنویسی » فکر کن
    قبل از اینکه خرج کنی » درآمد داشته باش
    قبل از اینکه دعا کنی » ببخش
    قبل از اینکه صدمه بزنی » احساس کن
    قبل از تنفر » عشق بورز
    زندگی این است … احساسش کن، زندگی کن و لذت ببر ...

    "ویلیام شکسپیر"
    اگر خدا دعاهای شما را مستجاب کند، ایمانتان را افزایش داده، اگر با تاخیر مستجاب کند، صبرتان را زیاد کرده و اگر مستجاب نکند، چیز بهتری برایتان در نظر دارد.
    بازم سلام..
    تو مدیا فایر ک آپلود کردین گزنه داشت به اسم watch...ینی من قسمت اول رو آنلاین دیدم..میخواستم ببینم میشه بقیه رو هم همینطور دید؟
    یه سوال دیگه کسی رو میشناسید عضو این سایت باشه؟؟http://www.mehrazi.org
    مطالبش خوبه ولی باید عضو بود و کسب اعتبار کرد!!! دنبال همچین فردیم بتونه کمکم کنه
    دوریت زمستانی دیگر است ، کمتر از من دور شو ، باز سرما خورده ام .

    زندگی یک مشکل نیست که باید حلش کرد
    بلکه یک هدیه است که باید ازش لذت برد.چارلی چاپلین
    فراموشت خواهم کرد
    به شرطی که ….
    به شرطی که بدانم احساس آن روز های ما به هم عشق نبوده باشد
    به شرطی که بدانم احساس این روزهای من به تو عشق نیست

    شب را سپری می کنم تا در گذر لحظه هایم،
    نگاهم بر زیبایی نگاهت خیره گردد و من باشم و چشمان تو و اشتیاق عشق...

    از حصار افکار پریشانم می گریزم و می روم،
    تا به روزی که دستهایمان به هم آغوشی هم برسندتا به روزی که به بها و بهانه عشق،تنمان کنار هم آرام گیرند............

    می روم تا در پی من گامهایم،آرزوی با تو بودن را به تصویر بکشند....

    من تهنامممممممممممممممممممممممممممممممممممم
    بايد يكي باشه از تهنايي درم بياره
    من يه چيزي ميخوام روم نميشه بگمممممممممممممممممممممممممم
    مامانيييييييييييييييييييييييييييي
    كجايييييييييييييييييييييييييييي


    آشناهای غریب همیشه زیادند
    آشناهایی که میایند و میروند
    آشناهایی که برای ما آشنایند
    ولی ما برای آنها...
    نمیدانم چرا و واقعا چگونه میشود
    که همه روزی
    آشنای غریب می شوند...
    یکی هست ولی نیست
    یکی نیست ولی هست
    یکی می گوید هستم ولی نیست
    یکی می گوید نیستم ولی هست
    و در پایان همه بودن ها و نبودن ها
    تازه متوجه میشوی که:
    یکی بود هیشکی نبود
    این است درمانی که دردش را نمی دانند
    و ما هم نمی دانیم
    که آنکه یکی هست کیست
    و آن هیچکس کجاست
    کاش میشد یافت
    کاش میشد شکستنی نبود
    کاش میشد زیر باران این همه بودن و نبودن
    خرد نشد...

    ممنونم مامان جون مهلبونم
    تو خوبي
    هوا چطوره
    اينجا داره بارون مياد
    شب را سپری می کنم تا در گذر لحظه هایم،
    نگاهم بر زیبایی نگاهت خیره گردد و من باشم و چشمان تو و اشتیاق عشق...

    از حصار افکار پریشانم می گریزم و می روم،
    تا به روزی که دستهایمان به هم آغوشی هم برسندتا به روزی که به بها و بهانه عشق،تنمان کنار هم آرام گیرند............

    می روم تا در پی من گامهایم،آرزوی با تو بودن را به تصویر بکشند....

    فراموشت خواهم کرد
    به شرطی که ….
    به شرطی که بدانم احساس آن روز های ما به هم عشق نبوده باشد
    به شرطی که بدانم احساس این روزهای من به تو عشق نیست

    تنهایی … دیوار … قهوه های سر رفته از حوصله ام

    اتاقی که چهار تاق باز ، روی من خوابیده

    چشم هایی که از ساعت ، کار افتاده ترند

    و شانه های تو ، که زیر بارِ باران نمی روند

    باید گریه ام را روی بی کسی هایم تنظیم کنم

    و این یعنی تنهایی

    درد یعنی آدم از اووووووووووون همه آرزوی بچگی

    فقط بزرگ بشه …

  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا