mahshid m
پسندها
884

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلامږببخشین من چندروز سرم شلوغ بود ،نبودم
    همون تو تالار عمران هستش
    اون روزا یادش بخیر ؛ چه روزای قشنگی بود ...

    کوچک که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم
    اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم
    کاش دلهامون به بزرگی بچگی بود
    کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش
    را از نگاهش می توان خواند
    کاش برای حرف زدن
    نیازی به صحبت کردن نداشتیم
    کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود
    کاش قلبها در چهره بود
    اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد
    آفتابیه
    انگار نه انگار زمستونه
    تو مشخصاتم نوشتم که شغلم چیه
    دلم براي دل صبورم ميسوزد. چنان صبور است که از رويش خجالت ميکشم .
    فقط سکوت ميکند و غصه ميخورد و مينويسد. هرگز شکايت نميکند.
    دلم براي دلم ميسوزد. براي تنهايي هايش ، غمهايش ، شادي هاي کوچکش.
    دلم براي دلي ميسوزد که با کوچکترين شاديها، رساترين قهقهه‌ها را سر ميدهد،
    دلم براي دلي ميسوزد که با بزرگترين غمها فقط کمي از تپش هايش مي کاهد.
    دلم براي دل صبورم ميسوزد. چه‌قدر شرمنده‌ات هستم که غرق غم ،
    باز هم داري مشتاقانه براي من مي تپي.
    سلام مهشید جون خوبی؟
    چند وقته گرفتارم برا همین دیر به دیر میام.
    منم دلتنگت بود عزیزم.
    روم به دیوار یکم بیشتر توضیح بده ابزار تایپیک همون ابزار تالار
    سلام تا فصل 2 خوندم چجوری میشه بدون گشتن راحت پیداش کرد
    سلام معمار توچه زمینه ای فعالیت می کنی (توشاخه معماری منظورمه)؟
    با اوضاعی که دانشگاه ما داره آره!:razz:
    واسه اینکه این امتحانو تاریخشو تو برنامه ها اعلام نکردن.و هر بار هم که میپرسیدم زمانش کی هست جواب درستی نمیدادن.
    برعکس منم تو همون روزا که امتحان بوده منم ناجور مریض بودم اصلا حالم خوب نبود.
    منم بی خبر مونده بودم...:cry:
    19....:redface:
    نفیسه...:gol:
    مرسی مهشید جون....:gol:
    آخه دیروز احساس کردم هیچ راهی جز گریه ندارم...:cry:
    دیگه دست خودم نبود...
    مهمترین دلیل گریمم یکی از درسهام بود...
    امتحانش برگزار شده بود منم از همه جا بیخبر!:(
    درسمم پیش نیاز یه عالمه از درسهای دیگم بود..
    حالا به جا 5ترمه به احتمال 99.99 درصد باید 6 ترمه تموم کنم.
    واسه من که متاهلم سخته این شرایط...:cry:
    دیروز من خودم که افسردگی گرفته بودم اینقد که...
    از بس گریه کردم چشام داغون شده بود....
    تنها هم بودم هیچی کس نبود باهاش دردودل کنم....
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا