سر سفره نشسته بود.
نامه رسيد.
در نامه را که باز کرد:بسم الله الرحمن الرحيم...
من الغريب الي الحبيب...لقمه از دستش افتاد وبسوي بازار کوفه شتافت...
مسلم بن عوسجه را پيدا کرد...
مسلم:حبيب چه شده؟...نامه را نشان داد...
حسين برايم نوشته غريب شده...راهي شدند سه تايي(باغلامشان)...
----------------------------------------------------------
پ ن :
حبيب تو کجاست آقا که برايش بنويسي من الغريب الي الحبيب؟
اون که اره
ولی بالاخره چون دستور صادر شده من مجبورم :دی
ادمینم گمونم به همین نتیجه ی شما رسیده بود :دی
متاسفم که اینو میگم اما من در قبال یکی شما مسئولم که نذارم زحماتش برای شما هدر بره
پس فردا شما حکم اخراجتون رو دریافت خواهید کرد
لطفا به هنگام دیدنش تنها به لبخندی بسنده کنید و از شیون و فغان بپرهیزید :دییییییی