lili 68
پسندها
572

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • وقتی یه کشته می‌بینم ... وقتی زجر کشیدن فردی رو می‌بینم وقتی حیوان صفتی افرادی رو می بینم ...

    چی بگم، مگه میشه قلب یه انسان بدرد نیاد ....
    می‌دونی که روزای گذشته چه اتفاقاتی افتاد
    بزرگنامایی‌های 9 دی رو که دیدی

    تو که تهرانی از نزدیک همه چیز رو می‌بینی و منم اینترنت رو دارم و شما دوستانم و گاهی گفتگوی زنده با داداشم و از وضع تهران باخبر می‌شم

    دست خالی نمی‌شه جلوی گلوله واساد ...

    سه حالت داره
    1- همه چی تموم میشه ( یعنی جنبش رو نابود می‌کنن کلن ) و بعدش حکومت بدست خود حکومت نابود می‌شه ( این چیزیه که داریم می‌بینیم و عده‌ای نمی خوان باورش کنن واسه همین عده‌ای از مردم دارن با جنبش مخالفت می‌کنن )

    2- مثله گذشته می‌شه، یه طرف خبرهای گنگ سیمای میلی و طرف دیگه رسانه‌های محدود جنبش و بازم ادامه ماجرا و ماجراها

    3- اینبار عده‌ای مجبور می‌شن کمی ( فقط کمی ) عقب برن

    من حالت دوم رو می‌گم و البته با غوغای وحشتناک رسانه میلی و کشت و کشتار و دستگیری‌های بیش از حد دولت
    خدا گفت: زمین سردش است.چه کسی میتواند زمین را گرم کند؟
    لیلی گفت:من.
    خدا شعله ای به او داد.لیلی شعله را توی سینه اش گذاشت.
    سینه اش آتش گرفت.
    خدا لبخند زد.لیلی هم.
    خدا گفت :شعله را خرج کن.زمینم را به آتش بکش.
    لیلی خود را به آتش کشید.خدا سوختنش را تماشا میکرد.
    لیلی گر میگرفت.
    خدا حظ میکرد.
    لیلی میترسید.میترسید آتش اش تمام شود.
    لیلی چیزی از خدا خواست.خدا اجابت کرد.
    مجنون سر رسید.مجنون هیزم آتش لیلی شد.
    آتش زبانه کشید.آتش ماند.زمین خدا گرم شد
    خدا گفت:اگر لیلی نبود زمین من همیشه سردش بود...
    قربونت برم عزيزم
    كارام همه موندههههه
    ميخواستم فردددا بزنگم بهت
    ليلا من دديگه ماكت ددرست نميكنم
    بوس بوسسسسسسسسسسس
    پیر و جون نداره!
    این چیزا مهم نیست!
    چون مهمترین چیز اخلاقه! :دی
    یاد جونیا بخیر!
    شاخ بودیم!
    الآن شاخمون شکسته دیگه...
    جونی کجایی که ببینی؟
    ما تو همه چی شاخیم!!! :دی
    هی میخوای بزنی تو سرمون ها! قاطیما!
    سیلام لیلا جان...
    خوبی؟؟؟؟
    خوشم میاد, فهمیده هستی! :دی
    به به لیلی
    سلااااااااااااام
    خوووووووووبی ؟


    ممنوووووونم :gol:

    آواتار جدیدت خیلی خیلی قشنگه
    کودکي هايم اتاقي ساده بود قصه اي ، دور ِ اجاقي ساده بود شب که مي شد نقشها جان مي گرفت روي سقف ما که طاقي ساده بود مي شدم پروانه ، خوابم مي پريد خوابهايم اتفاقي ساده بود زندگي دستي پر از پوچي نبود بازي ما جفت و طاقي ساده بود قهر مي کردم به شوق آشتي عشق هايم اشتياقي ساده بود ساده بودن عادتي مشکل نبود سختي نان بود و باقي ساده بود

    سلام و ممنونم
    چطوری عزیزم؟
    بهتری؟
    شادی؟
    خوشی؟
    خرّمی؟
    ما رو نمی بینی خوش میگذره؟
    تنت سلامت باشه و شاد باشی
    آخرین نوشتم رو خوندی ؟ ( یا اخرین نوشته‌هام رو )
    سلام آبجي ممنون ميشم به گروه 9 راي بدهيد...



    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=151251
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا