سلام سلام صدتا سلام!
يه اتفاقه ساده مثله خنده!
بچه ها ديدين چي شد؟
نديدين ديگه! حالا واستون ميگم!
خداي خوب و مهربون.. يه كاري كرد كه خودم موندم!
ديگه من غزل خداحافظي رو خونده بودم و صبح 1 شنبه ساعت 7 رفتم ترمينال غرب (ميدون آزادي)واسه اعزام
خلاصه يه 120 تايي بوديم... ييهو ياد حرف خانومم افتادم كه گفته بود اگر كارت تلفن نخري و زنگ نزني همانا ميكشمت!

خوب ما هم كه دقيقه نودي هستيم ...رفتم كارت بخرم
برگشتم ديدم دتا اوتوبوس پر شده و يه 30-40 تايي مونده بوديم! (حالا قسمت رو نگاه كن!)
يه نيم ساعتي معطل شدم و ناراحت از اينكه چرا با سري اول اعزام نشدم كه انقد تو سرما واي نستم!
ييهو اوني كه مسئولمون بود داد زد. اينجا فوق ليسانس كيه؟

قبلشم چون گفته بودن صندلي جلوي اتوبوس هم ماله فرماندمونه! ما به خيالمون گفتم آخ جون فرمانده ميشم! رفتم جلو گفتم من هستم!
گفت اسمت مهرداد ترابيه؟ گفتم هااا از كجا فهميدي؟
ييهو برگه اعزامي كه موقع تقسيم شدن ازمون گرفته بودن رو بهم داد و گفت برو خونتون! شما سربازيت از بالا! تمديد شده براي 10/1 !!!!
فكر ميكنم از طرف هوافضاي صنايع دفاع بود.
اما چرا وقتي كه ديگه نا اميد شدم و تا دمه اتوبوس رفتم بايد تمديد ميشد؟؟[IMG]
نتيجه گيري اخلاقي!
1-بعضي وقتا آدم چيزهايي از خدا مي بينه كه يكم ميره تو فكر! راستش من يه كار مهم تو تهران داشتم!(بابام نياز به كمك داشت.بعدش اگه از خانومم نميترسيدم و نميرفتم دنباله كارت تلفون! اون موقع كه اسمم رو صدا كردند وسط راه شمال بودم!
2-هر كس آش پشت پاي خودشو بخوره هنوز نرفته بر ميگرده![IMG]
3-خدايا نوكرتم به مولا! :cry:
خلاصه اين شد كه داداشتون به مدت 2 ماه ديگه (اگه هوافضا جور بشه كه تا 6 سال مداوم ديگه!) در خدمتتون هست:w12:
دوستون دارم [IMG]
ياعلي