حیفست طایری چو تو در خاکدان غم
زاینجا به اشیان وفا می فرستمت
هر صبح و شام غافله ای از دعای خیر
در صحبت شمال و صبا می فرستمت
تا لشکر غمت نکند ملک دل خراب
جان عزیز خود به نوا می فرستمنت
ساقی بیا که هاتف غیبم به مژده گفت
با درد صبر کن که دوا می فرستمت
مرسی امیدوارم الان سرحال تر بشی