kamrava
پسندها
2

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام پوریا جان عزیزم من غروب میام سایت تا شب.............
    پوریا جان درستو خوب بخون اینقدرم حواست به من نباشه به درست فکر کن دوست دام شبت بخیر
    در ضمن سعی کن برای انرژی به خودت متکی باشی همیشه همه نیستن که بهت بگن چیکار کنی بازم دوست دارم
    اینکه گفتی پری دریاییخیلی اغراق امیز بود دیگه اینقدر هم خوشکل نیستم
    من خیلی کم ارایش میکنم ملایم برای اینکه همون یه ذره ارایشمم تابلویه روی صورتم
    بچه ها ؟؟؟؟؟؟؟؟
    نکنه میخوای کارخونه ی جوجه کشی راه بندازی یه دونه هم زیاده
    خالم اراشگره یه بار منو عروس درست کرده اینقدر خوشکل شده بود
    اتفاقا به دو تا عروسی فکرمیکردم ولی یه دونه هم زیاده حالا دوتا
    میدونی پوریا اینقدر غصه خورده بودم که مثل نی شده بودم همه میگفتن مهناز تو چرا اینطوری شدی تازه یه چیزه دیگه دربارش میدونم که حتی شرمم میاد ازش حرف بزنم یعنی تو اگه جای من بودی میرفتی خودکشی میکردی ولی الان اوضاعم بهتر شده خیلی بهتر
    خب من هم تقریبا روحیمو از دست داده بودم همش فکر میکردم نمیتونم دیگه هیچ کسیرو دوست داشته باشم تو هم تقریبا توی همون وقتا بود که پیدات شد من هم برای اینکه به اون فکر نکنم میومدم سراغ این سایت همش هم دلم میخواست پسرارو اذیت کنم یه جور انتقام ولی اصلا همه چی یه جور دیگه شد نمیتونم خوب بیانش کنم واقعا نمیدونم چرا یهو اینطوری شد؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!1
    شاید به نظر تو مشکل شخصی باشه ولی اگه به من هم مربوط باشه چی؟
    یه خورده فکر کن ببین من واقعا نباید بدونم؟
    نگاه کن باز شروع کرد یه خورده به خودت مسلط باش پوریا جان اگه بگیره من کاری نمیتونم بکنم
    وااااه حواست کجاست بهت گفته بودم
    اینکه نگرانم ا ز این که رهام کنی فراموش کردی
    عزیز دلم من بهت توجه دارم.ولی یه وقت میبینه یه مشکلی پیش میاد نتونم بهت بزنگم یا پیام بدم تازه اگه معدل این ترمم خیلی پایین بشه شاید مامانم گوشیم ازم بگیره اونوقت تو چیکار میخوای بکنی.نصف این بدبختیمو از اون پسره ی بی شعور دارم که ذهنمو داغون کرد و اینقدر به درسم لطمه زد والله من نمره هام از 17 پایین تر محال بود بیاد برای همینه مامانم خیلی تعجب کرده و عصبانیه
    نه اونا توی یه شهر دیگه بودن ما هم باهاشون ارتباطی ندشتیم که این قضیش خیلی طولانیه بهتره هر وقت همسرم شدی بهت بگم الان زیاد درست نیست
    خب مامان بیشتر میگه.
    پوریا یه چیزی بگم تو خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی احساساتی هستی اینجوری به خودت صدمه میزنی عزیزم
    ببین من اونو تا به حال ندیده بودمش فقط ارتباط تلفنی داشتیم ولی من همش فکر میکردم اون به عنوان یه خواهر داره با هم حرف میزنه .درست زمانی که میخواستم تازه برم دانشگاه اونم اومد .بعد گفت که من از وقتی که دیدمت تحمل اینو ندارم که به عنوان یه خواهر دوست داشته باشم بعد اینقدر زیر گوشم خوند تا خر شدم..........:mad:
    این چه حرفیه میزنی مگه پدر و مادرت بهت نمیگن دوستت دارم؟

    ((دوست دارم))
    نه حالم خوبه درباره ی پسر خالم الان نمیتونم بهت بگم چون طولانیه مامیمم هی میاد و میره نمیتونم راحت تایپ کنم نگران اون نباش بهت میگم عزیز دلم
    باشه عزیزم بیشتر بهت میگم وااااااااااای پوریا بعدا که بخوایم با هم زندگی کنیم مطمئنم که تو یکسره از دستم ناراحت میشی به خاطر همین موضوعها .خب خانومها بیشتر دوست دارن که اقایون بهشون توجه کنن اگر بچه هم اضافه بشه خانوم ها تمام حواشون میره سمت بچه اینجوری اقایون خیلی لطمه روحی میخورن به خاطر همین باید حواسم بهت باشه
    خب فقط من اینطوری نیستم همه ی خانوم ها اینطورین
    سلام عزیزم سن ازدواج که اهمیت نداره مهم کار و تحصیلاته
    دیشب تا ساعت3.5 بیدار بودم خوابم نمیبرد به تو فکر میکردم بعدشم ساعت 12 ظهر بیدار شدم
    سلام ببین نمیتونم جواب بدم مامانم اینجا نشسته غروب حتما میام
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا