به کدامین گناه من را به برزخ بی نشان ابدیت فرستادی!
من را باکدامین انسان اشتباه گرفتی که به دنبال بهشتی گم شده فرستادی...
به من نشانی دادی که بویی ازنشان نمی داد
من را با بالهای فرشتگانت بفرست به آسمان...
شاید ببینی بی گناهی من از گناهم کمتر است!
این را من نمی گویم چشمانم فریاد بی صدایی می زند که گوش فلک را کر کرده است
من را به خیالهای نارس درخت عمل کشاندی
دیدی؟ آیا دیدی؟! چیزی جز مظلومیتم ندیدی!
دیدی چیزی جز بازی یک کودک سر به هوا با خاکهای زمینی نبود...
این بار من نمی گویم همان درخت بلند شاهد من است
ولی... نمیدانم!
شاید جنایتی حوا گونه مرتکب شده ام بی آنکه دستی درآن دخول باشد...
من رابکشان به جنون بندگی شاید بندگی شاهدی باشد برای جنایتهای حوا گونه ام...!
فهیمه عطارحسینی