joyaye nam
پسندها
229

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • رنج هست، مرگ هست، اندوه جدایی هست،
    اما آرامش نیز هست، شادی هست، رقص هست،
    خدا هست.
    زندگی، همچون رودی بزرگ، جاودانه روان است.
    زندگی همچون رودی بزرگ که به دریا می رود،
    دامان خدا را می جوید .
    خورشید هنوز طلوع میکند
    فانوس ستارگان هنوز از سقف شب آویخته است :
    بهار مدام می خرامد و دامن سبزش را بر زمین می کشد :
    امواج دریا، آواز می خوانند،
    بر میخیزند و خود را در آغوش ساحل گم میکنند.
    گل ها باز می شوند و جلوه می کنند و می روند .
    نیستی نیست .
    هستی هست .
    پایان نیست.
    راه هست.
    تولد هر کودک، نشان آن است که :
    خدا هنوز از انسان ناامید نشده است .
    قلب آدم ها گاهی شکوه می کند چرا که آدم ها می ترسند که بزرگترین رؤیاهایشان را متحقق کنند، چون یا فکر می کنند که لیاقتش را ندارند و یا اینکه نمی توانند از عهده آن برآیند. ما قلب ها از ترس می میریم. تنها از اندیشیدن به عشق های مدفون شده و یا لحظاتی که می توانستند خیلی زیبا باشند و نبودند یا گنج هایی که می توانستند کشف شوند ولی برای همیشه در زیر خاک مدفون ماندند چون اگر هریک از این اتفاق ها بیفتد ما رنج وحشتناکی می کشیم. «قلب من از رنج کشیدن می ترسد» *** همیشه به قلبت بگو: «که ترس از رنج از خود رنج بدتر است
    دست افشان، پای كوبان می‎روم

    بر در سلطان خوبان می‎روم

    می‎روم بار دگر مستم كند

    بی پر و بی پا و بی دستم كند

    می‎روم كز خویشتن بیرون شوم

    پرده‎ی لیلا رخی مجنون شوم

    هر كه نشناسد امام خویش را

    بر كه بسپارد زمان خویش را
    گاه یک لبخند آنقدر عمیق میشود که گریه میکنم گاه یک نغمه آن قدر دست نیافتنی است که با آن زندگی میکنم گاه یک نگاه آن چنان سنگین است که چشمانم رهایش نمیکنند گاه یک عشق آن قدر ماندگار است که فراموشش نمیکنم
    با همه ی بی سر و سامانی ام
    بــــاز به دنبال پریشانی ام

    طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
    در پی ویران شدنی آنی ام

    دلخوش گرمای کسی نیستم
    آمده ام تا تو بسوزانی ام

    آمده ام با عطش سالها
    تا تو کمی عشق بنوشانی ام

    ماهی برگشته ز دریا شدم
    تا که بگیری و بمیرانی ام

    خوبترین حادثه میدانمت
    خوبترین حادثه میدانی ام؟

    حرف بزن! ابر مرا باز کن
    دیر زمانی است که بارانی ام


    حرف بزن، حرف بزن، سالهاست
    تشنه یک صحبت طولانی ام


    ها به کجا میکشی ام خوب من؟


    ها نکشانی به پشیمانی ام
    دیر زمانی هست که سنگین شده ای
    از شیطنتهای گاه و بیگاه دلت هم خبری نیست
    هرجا که میروی، محیط کار، جمع دوستان ، خانواده ...
    متهم به بی محلی و قد بودن و بی احساسی می شوی...
    مهر سنگ بودن میخورد به پبشانی دلت...
    و تو فقط سکوت میکنی، به همه حق می دهی...
    اما هیچکس نمی داند هنوز با یادش دلت پر حرارت می شود...
    کسی از شب بیداریهای همیشه ات خبر ندارد...
    کسی نمی داند بعد او دلت مثل کفشهای سیندرلا
    پای هیچیک از دخترهای شهر نشد حتی به زور...
    کسی نمی داند هنوز هم بهترین روز زندگیت همان غروب یک روز زیبای تابستانی ست...
    کسی نمیداند هنوز هم شمار روزهای بعد آن غروب دستت هست...
    گاهی وقتها نوشتن برایت سخت ترین کار دنیا می شود
    با اینکه هنوزحرفهای زیادی برای نگفتن! داری
    انگشتانت را یارای نوشتن نیست
    تنها کاری که از دستت بر می آید سکوت است
    و باز هم ناگفته هایت را سکوت می کنی
    می خواهی سکوتت را فریاد بزنی
    اما صدای سکوتت انقدر بلند هست که نیازی به فریاد نمی بینی
    ...
    لحظاتی در زندگی هست که باید برخیزی
    نگاهی به پشت سرت بندازی و چشمهایت را ببندی
    برخیزی و آغاز کنی زندگی را...
    باید متولد شوی...
    لحظاتی در زندگی هست که باید چشمهایت را ببندی
    بر چیزهایی که نگریستنش روز تولدت را به تاخیر می اندازد
    باید عادتهایی را در وجودت به فراموشی بسپاری
    باید، بایدهایی را و نبایدهایی را جایگزین کنی
    خلق هایی را و خلق هایی را در وجودت حذف کنی
    باید بمیری
    قبل از آن که بمیری...
    گه می بینی می ترســــم...
    اگه چیزی نمی پرســـــم...
    اگه بیهوده پوسیـــــدم...
    من از ترس تو ترسیــــــدم...
    ازین لب بستــــگی ها و ...
    ازین دلخستـــــگی ها و ...
    توی ظـُـــهر یه تابستــــون...
    ازین یــَــخ بستـــــگی ها و ...
    ازین تسلیـــــم اجبــــاری
    به این تقویم اجــــباری...
    تموم عمر رو بخشیـــــدم...
    من از تــَــرس تو ترسیـــــــدم...
    چه حرفایی توو دلهـــامون...سوالا که نپرسیدیم...
    همیشه از نگاه هم...من و تو هردو ترسیدیم....
    بیا تکیـــه گاهـــم شـــو...
    از آغــــاز همیـــن قصــه!
    آخــه چشـــم و چـــراغ من؛
    چرا می ترســــی هم غصــــه؟!؟
    اگــــر هر قطـــره ی بارون،
    واســـه دریـــا یه دنیـــا نیــــس؛
    تو کــه باشـــی منم هستــــم..!
    دیگه این قطـــــره تنهـــــا نیســـت.!؟
    توو این جشـــن بارونــــــی..
    تو دریـــایی نمی دونی
    یه عمری تو گوشت خونـــــدن..؛
    "نمی ذاریـــم،نمی تـــونی.."
    چه حـرفایی توو دلهـــامون...سوالا که نپرســــیدیم...
    دوباره از نگـــاه هم...من و تو هر دو ترسیدیــم...
    با همه‌ی لحن خوش‌آوائیم

    در به‌در کوچه‌ی تنهایی‌ام

    ای دو سه تا کوچه زما دورتر

    نغمه‌ی تو از همه پرشورتر

    کاش که این فاصله را کم کنی

    محنت این قافله را کم کنی

    کاش که همسایه‌ی ما می‌شدی

    مایه‌ی آسایه‌ی ما می‌شدی

    هر که به دیدار تو نائل شود

    یک‌شبه حلّال مسائل شود

    دوش مرا حال خوشی دست داد

    سینه‌ی ما را عطشی دست داد

    نام تو بردم، لبم آتش گرفت

    شعله به دامان سیاوش گرفت

    نام تو آرامه‌ی جان من است

    نامه‌ی تو خطّ امان من است

    ای نگهت خواستگه آفتاب

    بر من ظلمت‌زده یک شب بتاب

    پرده برانداز ز چشم ترم

    تا بتوانم به رخت بنگرم

    ای نفست یار و مددکار ما

    کی و کجا وعده‌ی دیدار ما…

    دل مستمندم ای جان به لبت نیاز دارد

    به هوای دیدن تو هوس حجاز دارد

    به مکّه آمدم ای عشق تا تو را بینم

    تویی که نقطه‌ی عطفی به اوج آیینم

    کدام گوشه‌ی مشعر، کدام کنج منا

    به شوق وصل تو در انتظار بنشینم

    روا مباد که بر بنده‌ات نظر نکنی

    روا مباد که ارباب جز تو بگزینم

    چو رو کنی به رهت، درد و رنج نشناسیم

    ز لطف روی تو دست از ترنج نشناسیم
    دانلود آهنگ من این اهنگو روزی نیست ک 4 -5 بارگوش نکنم به محض گوش کردن میپکم ب گریه ................................ خیلی قشنگه ه ه ه ه ه:cry::cry::cry:
    خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا:crying2::crying2::crying2::crying2::crying2::crying2::crying2::crying2::crying2::crying:دلمممممممممممممممممممممممممممممممممم گرفته خیلی
    مرسییییییییییییی از لطفت...منم همینطور...
    در کنار پراید علم هم بهتره....:biggrin:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا