joyaye nam
پسندها
229

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • فقط یه ایرانیه که میتونه پشت و جلو کامیونش بنویسه یاعلی، بیمه ابوالفضل و ...

    ولی داخل کامیون رو پر کنه از عکسهای هایده و مهستی و گوگوش و از این دخترهندیا!
    قدیما رقابت عشقی نهایت بین 3نفر بود که یکی پیروز میشد !!!

    الان باید با کل افراد عضو فیسبوک و یاهو و توئیتر و گوگل پلاس و همکلاسی های دانشگاه طرف و همکاراش و فامیلاش و در و همسایه و ولگردای خیابون رقابت کنی !
    مامان بزرگم هروقت میاد خونمون میگه بزن جیملاستیک
    اوایل نمیفهمیدم منظورش چیه
    .
    .
    .
    ... ... .
    .
    .

    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .

    .
    .
    .
    بعدا فهمیدم جم کلاسیکو میگه
    نیازار موری که دانه کش است

    این نشون میده که ما ایرانی ها از همون اول هم کِرم داشتیم
    رفتم عسل بخرم فروشنده میگه عسل خوب داریم ۷۵ تومن
    خوانسار هم هست ۵۷ تومن
    عسل ۳ تومنی و ۵ تومنی هم داریم …
    فک کنم اون آخریا دیگه آزمایش ادرار زنبور بوده !
    ميخواستم جاروبرقي بكشم و در حينش آهنگم بگوشم!

    ام پي 3 مو روشن كردم شروع كردم با جديت تمام جارو كشيدن


    بعد 5 دقيقه مامانم زد رو شونم ديدم اينجوري :| نگام ميكنه


    هدفونو در آوردم گفتم ، جانم مامان !


    گفت جارو خاموشه :|
    ﺩﻡ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﻟﻢ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺭﻭ ﯾﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺷﺎﺳﯽ ﺑﻠﻨﺪ
    ۲۰۰
    ﻣﯿﻠﯿﻮﻧﯽ ﯾﻪ دخترﻩ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ
    ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺧﻮﺩﺗﻪ ﯾﺎ
    ﺑﺎﺑﺎﺗﻪ؟
    ... ﻧﯿﻢ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻬﺶ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﺩﻭﺳﺖ
    ﺩﺍﺷﺘﯽ ﺗﻮ ﻫﻢ ﯾﮑﯿﺸﻮ ﺩﺍﺷﺘﯽ؟
    ﺳﻮﯾﭽﺸﻮ ﺩﺭﺍﻭﺭﺩ
    ﺳﻮﺍﺭﺵ ﺷﺪﻭ ﺭﻓﺖ . ﺩﻗﯿﻘﺎ ﺍﻓﺴﺮﺩﮔﯽ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺍﻻﻧﻢ
    ﺗﺤﺖ ﺩﺭﻣﺎﻧﻢ :
    و خداوند برای خوردن یک سیب انسان را به زمین فرستاد...اما نمیدانست که آدم باکشیدن دوسیب به آسمان باز خواهد گشت...
    دلخــــور ڪه میشَـوم , بغـض میــڪنم
    می آیم پشـت صفحـه ی مانیتــورم
    ڪامنـت مینویسـم ُ صورتڪ میگــذارم
    صورتڪی ڪه میخنـددو پشتـش قایم میشــوم
    ڪه فڪـــر ڪنی میخنــدمو بخنـــدی...
    اشڪهایمـ میـــــــآیند و من مدام با صورتڪ مجازی ام میخندم ...
    دختر عمم تعریف میکرد: مانتو زرد پوشیدم رفتم بیرون, یه پسره از جلوم رد شد بهم گفت: شلــــــــــــــه زرد :| منم محلش نذاشتم, بعد که یخورده رفتم جلوتر صدام کرد: خانــــــــــــــــــــــ ــــــوم ? ? منم فک کردم میخواد چیزی بپرسه, گفتم بله ? ? گفت: پشت کمرت با دارچین بنویس یا حسین ..
    حرف هایی هست برای نگفتن

    و ارزش عمیق هر کسی

    به اندازه ی حرف هایی

    است که برای

    نگفتن

    دارد

    دکتر علی شریعتی
    ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ ﻏﺬﺍ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺑﺪﻩ ﻣﯽ ﮔﻪ ۲ ﺗﺎ ﭘﯿﺘﺰﺍ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺑﺎ ﯾﻪ ﻫﻤﺒﺮﮔﺮ ﺳﺎﺩﻩ.


    ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﭼﺮﺍ ﻧﮕﻔﺘﯽ ﺳﻪ ﺗﺎ ﭘﯿﺘﺰﺍ؟


    ﮔﻔﺖ :اگه واست ﭘﯿﺘﺰﺍ میگرفتم ﮔﺮﻭﻥ ﻣﯽ ﺷﺪ


    ﺑﺮﺍ ﺗﻮ ﻫﻤﺒﺮﮔﺮ


    ﮔﺮﻓﺘﻢ!:O: O


    به دوتا پرورشگاه سر زدم هردوتاشون گفتن قیافت خیلی آشناس
    تنها از خدا ميخوام قدرتِ درکِ حضورش



    رو توي لحظه هاي زندگي به همه ي



    مخلوقاتش عطا کنه، که اون



    وقته که



    هيچ مشکلي توان شکستن ما رو نداره
    یکی از رفیقای ما هر موقع میخواست بره شهر بازی با خودش چند تا پیچ از تعمیرگاه باباش برمیداشت میبرد

    ... بعد هر وسیله ای رو که سوارمیشد به بغل دستیش که اوصولن آدم ترسویی بود میگفت ... یا

    ابرررررررررررررلفضل این دیگه از کجا باز شد خخخخخخ
    از یه جایی به بعد فقط یک حس داری، حس بی تفاوتی .

    نه از دوست داشته شدن خوشحال می شی

    نه دوست داشته نشدن ناراحتت می کنه .

    از یه جایی به بعد

    توی هیجان انگیزترین لحظه ها هم فقط نگاه می کنی

    و فقط سکوت میکنی
    زمانی حرف بزن ؛
    که ارزش حرفت بیشتر از سکوتت باشه ...
    و زمانی دوست انتخاب کن ،
    که ارزش دوستت بیش از تنهاییت باشه ...
    مرسی رفیق جون

    همه پستای اینجارو اونجام گذاشتم

    خودتم موردی دیدی بذار حتما

    شبت بخیر داداشی
    علت سکوت من...

    حرفي نيست...
    در سكوتم فرياد را نظاره كنيد.
    فرياد در گلو خشكيده است...
    حرفي نيست...
    چشمان بي فروغ
    به دنبال كوچكترين روزنه هوايي.
    بشنو از نی چون شکایت می‌کند
    از جدایی‌ها حکایت می‌کند

    کز نیستان تا مرا ببریده‌اند
    در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند

    سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
    تا بگویم شرح درد اشتیاق

    هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
    باز جوید روزگار وصل خویش

    من به هر جمعیتی نالان شدم
    جفت بدحالان و خوش‌حالان شدم

    هرکسی از ظن خود شد یار من
    از درون من نجست اسرار من

    سرّ من از ناله‌ی من دور نیست
    لیک چشم و گوش را آن نور نیست

    تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
    لیک کس را دید جان دستور نیست

    آتشست این بانگ نای و نیست باد
    هر که این آتش ندارد نیست باد

    آتش عشقست کاندر نی فتاد
    جوشش عشقست کاندر می فتاد
    نی حریف هرکه از یاری برید
    پرده‌هایش پرده‌های ما درید

    همچو نی زهری و تریاقی که دید
    همچو نی دمساز و مشتاقی که دید

    نی حدیث راه پر خون می‌کند
    قصه‌های عشق مجنون می‌کند

    محرم این هوش جز بیهوش نیست
    مر زبان را مشتری جز گوش نیست

    در غم ما روزها بیگاه شد
    روزها با سوزها همراه شد

    روزها گر رفت گو رو باک نیست
    تو بمان ای آنک چون تو پاک نیست

    هر که جز ماهی ز آبش سیر شد
    هرکه بی‌روزیست روزش دیر شد

    در نیابد حال پخته هیچ خام
    پس سخن کوتاه باید والسلام

    بند بگسل باش آزاد ای پسر
    چند باشی بند سیم و بند زر

    گر بریزی بحر را در کوزه‌ای
    چند گنجد قسمت یک روزه‌ای

    ...
    گـاهـی سـعــی مـی کـنـد ،

    مـردانـه بـازی کـنـد !!!

    مـردانه کـار کـنـد ...

    مـردانـه قـدم بـردارد

    مـردانـه فـکـر کـنـد

    مـردانـه قـول دهــد

    امـا هـر کـاری هـم کـه بـکـنـد

    زن اســت !!!

    احـسـاس دارد

    لـطـیف اسـت

    یـک جـا عـقـب مـی نـشـیـنـد و مـحـبـت تـو را مـی خـواهـد

    زن اسـت دیـگــر ... !
    آشناهاي غريب هميشه زيادند

    آشناهايي و مي ايند و مي روند

    آشناهايي که براي ما آشنايند

    ولي ما براي آنها ...

    نمي دانم واقعا چرا و چگونه مي شود

    که همه روزي آشناي غريب مي شوند

    يکي هست ... ولي نيست ...

    يکي نيست ... ولي هست ...

    يکي مي گويد هستم ... ولي نيست

    يکي مي گويد نيستم ... ولي هست

    و در پايان همه بودنها و نبودنها ...

    تا متوجه مي شوي که ...::

    يکي بود .. هيشکي نبود

    اين است دردي که درمانش را نمي دانند

    و ما هم نمي دانيم که آن يکي که هست ... کيست ؟؟؟!!!

    و آن هيچکس کجاست ...!!!

    کاش مي شد يافت ...

    کاش مي شد شکستني نبود ...

    کاش مي شد زير بار اين همه بودن و نبودن

    خُـــرد نشـــد ...

    و ما همچنان هستيم ... پس تو هم باش ...

    باش که ديگر يکي تنها نباشد .
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا