IMDB
پسندها
1,466

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • آره ميرم
    اگه واسه اسپم بازي ميخواي نرو
    اونجا زياد اسپم نميكنن
    ولي واسه مطلب علمي اونجا بهتره
    هنوزم دير نشده بربري خان
    ماهيو هر وقت از آب بگيري ميميره
    فيس بوك خوش ميزگره؟
    منم چن روزه عضويدم
    چي مـــــــــــــــــــــيگه؟؟!!!!!!!!
    امروز داداش بي حيام با دوست دخملش رفت چيتگر
    برا همين من مجبور شدم كار كنم
    و گرنه دست به سياه و سفيد نميزنم
    خوبه فهميديم بربري=پياز
    آخه اون بچه تازه وارده چرا پشت سر من حرف ميزني باور ميكنه
    ميدونم از اينكه با من دوستي به خودت افتخار ميكني
    هيچي خبري جز حمالي نيست
    از صب تاحالا هي پذيرايي كردم
    خسته شدم
    مامي سيده
    الان آخرين سريه مهمونا رفتن
    فعلا كه فقط خودم رد ميشم از پروفت
    اينو برا بچه آيندت خريدم
    كجا غيبت زد؟
    اركيده ميگه چرا نميتونه پيام بده بهت
    ني دونم چي ميخواسته بگه
    با آقا كشله؟؟؟؟:biggrin:
    آخ منم ديدم كشله هي موهامو اينور اونور ميكردم دلشون بره:biggrin::biggrin::biggrin::biggrin:
    اون خل و چلا هم 2 ماه طول كشيد آشناييشون بعد عقد كردن:cry:
    آره همون
    پسره سنش زياده 56يه خيلي تنبله اينم دوست داره برن بگردن ولي اون همش خوابه
    يا دوستم خودشو يه دختر آروم منطقي نشون داده بود
    ولي سر هر چيز كوچولويي دعوا ميكنه (خيلي حساسه)
    بدجوري هم عقده خريد پيدا كرده
    بزور پسررو ميبره خريد
    آره سنتي هستن
    ولي ديگه يكم روشنفكر شدن
    به دوستي كه به ازدواج ختم بشه رو گير نميدن
    انتخاب با خودمه كاريم ندارن
    آخه من اون دوستمو هي ميبينم بيشتر از ازدواج ميترسم
    اصلا هيچكدوم شخصيت واقعيشونو نشون ندادن
    دوستم كه بدجوري افسرده شده
    آره اون ته مهاش آره ولي در كل ميترسم
    يعني از ازدواج اينجوري سنتي ميترسم
    آخي
    يادته بچه بودي؟ هي جيش ميزدي؟
    نه بابا داداشش يه تار مو هم رو سرش نبود
    نور هم افتاده بود رو سرش نوراني شده بود
    حالا خودشو نميدونم
    ولي آبجيش خوشجل بود
    تو چنتا دانشجوب برق ديدي كه خوشجلاشونو نديدي؟
    اصلا واسه چي چش چروني ميكني؟
    ها
    هاااا؟
    هاااااا؟
    نه بابا من ميترسم از ازدواج:cry:
    قدرت خداست ديگه من خوشجل شدم :cool:
    اينا كه فهلا اومده بودن ببينتم
    فاميلاي همسايمونن
    آبجيش ذوق مرگ شد منو ديد
    عكس خوده پسره هم نيورده بودن داداششو اورده بودن:biggrin:
    حالا سريه بهد پسرشونم ميارن
    يه ججوري ميگي انگار ناقص الخلقه ام واسم خواستگار نمياد
    آره به جونه جفتمون راست ميگم
    بابا من خوشجل مشجلم با حيا و با كمالاتم خواستگارا پاشته درمونو در اوردن
    نه ولي جدي از اول مهر نميدونم قضيه چيه كي جادوم كرده هي پشت هم خواستگار مياد
    خودم كف كردم
    بخدا
    هيچي ديگه بالاخره تا 5 رسيدم
    اونا هم اومدن ديدنو خوردنو پسنديدنو رفتن
    پسرشونو نيوردن
    آخه من كيو اسكل كردم؟
    هيچش تا امو از در خونه بيرون گذاشتم مامانم هي زنگوليد
    گفت بدو بيا خونه داره خواستگار مياد
    منم اصابم خط خطي شد
    پشت سر مرده حرف نزن سوسك ميشي
    من كه بالاخره ميفهمم چه بلايي سرش اوردي
    بله چه جورم خوش ميگزره
    امروز رفته بودم دردر دودور زهر مارم شد
    از دست تو انرژيش ته كشيد
    باشه شب بخير
    از طرفه من مريم جووونمو ببوووووس
    ايييييييييش هر چن افت كلاسه باهات فاميلشم ولي خب چي ميشد مگه:biggrin:
    الان لاهيجاني؟
    فكر كردم برگشتي تهران
    خوش بكذره
    جامو خالي كن (گريه)
    به اون مادر مريم بانو بگو چي ميشد بجاي 2 تا دختر يه پسر ميزاييد؟
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا