Hosse!N_206
پسندها
3,722

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • مامور سرشماری : چند تا بچه دارین؟
    زن : سه تا.
    مامور: چند سالشونه ؟
    زن : سه ساله، چهارساله، پنج ساله.
    مامور: شوهرتون چند سالشه ؟
    زن: ده سال پیش عمرش رو داد به شما
    مامور پرسید: مجددا ازدواج کردین؟زن : نه!
    مامور: ولی بچه‌هاتون پنج ساله و چهار ساله و سه ساله هستند،
    مگه نمیگین شوهرتون ده ساله که مرده؟؟!؟!
    زن : شوهرم مرده، خــــودم که نمـــــــردم!:))))
    اصن دختر باید تو پاییز که میخواد بره بیرون لباس گرم نپوشه

    که سردش بشه و پسره کت شو بده بهش...

    دختره بگه پس خودت چی؟

    بگه بپوش عزیزم بوی عطرتو بگیره لباسم
    بعد اون زنم آن چنان میزنه اون مردو که تا عمر داره فراموش نکنه
    آررررره
    شنیدی میگن خیلی دور ، خیلی نزدیک ؟
    اولی دستامونه ، دومی دلامونه
    من خودم این و خونده بودم" نفهمیدی" آخرش نبود!!!!
    .
    .
    .
    حالا من نفهمیدم که دوسم داری؟؟؟
    دارمـــ فکـــر مــے کـنـــــمــ

    چـــقـدر خـوبــــ مــــے شــــد

    نـزدیـکــــ صــورتـمـــ نــفـس مــــےکـشـیــــدے

    مــــے دانـــــے ؟

    مـــــن رُکـــــ تـَـر از آنـــــمـــ

    کــــه / نبــــــوسـمــتـــــ . . .
    دوستـــــــت داشتم اما نفهمیدی
    .
    .
    .
    :surprised:این و خودت آخرش نوشتی آره؟؟؟
    کاش دنیا همانند ساعت بود
    و من و تو عقربه های آن
    تا در هر ساعت یکبار در آغوش هم می زیستیم........
    .
    .
    .
    .
    گفتم: واقعا داری میری؟
    گفت: آره...
    گفتم: منم بیام؟
    گفت: جایی که من میرم جای ۲ نفره نه ۳ نفر!
    گفتم: برمی‌گردی؟
    فقط خندید…
    اشک توی چشمام حلقه زد،
    سرمو پایین انداختم،
    دستشو زیر چونم گذاشت و سرمو بالا آورد
    گفت: تو کجا میری؟
    گفتم: میرم بالاخره یه جایی...
    گفت: تنها نریا، یکیو با خودت ببر...!
    گفتم: جایی که من میرم جای ۱ نفره نه ۲ نفر!
    گفت: برمی‌گردی؟
    گفتم: جایی که میرم راه برگشت نداره!
    من رفتم اونم رفت...
    ولی اون مدتهاست که برگشته و با اشک چشماش
    خاک مزارمو شستشو میده..
    عشقم صبح که باشگاه بودم گفتم که پاهام درد میکنن
    دراز کشیده بودم
    واسه همین نمیتونستم بیام
    دیدم بعضیا ناناحت شدن واسه همین امدم......والا
    اینقدر که من برا موارد بالا وقت گذاشته بودم ...اگه درس میخوندم یه دکتر مهندسی شده بودم .... خداوکیلی !
    .
    .
    .
    :( بد
    دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد. نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید. بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند. مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش میرفت و از دردچشم مینالید. موعد عروسی فرا رسید. زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهر هم که کور شده بود. مردم می گفتند چه خوب عروس نازیباهمان بهتر که شوهرش نابینا باشد. ۲۰ سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت، مرد
    عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود. همه تعجب کردند. مرد گفت: “من
    کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم.
    .
    بگذار همه ی زندگی ام گره ی کور بخورد
    دستهای “تــــــــــو” که باشد ملالی نیست…
    با نگاه “تـــــــــــو” گره از همه چیز باز میشود حتی از دل گره خورده من!
    چیزهایی هست .... خیلی بدتر از "تنهــــــــــایی" .....
    اما ....
    ســــــــــالها طول میکشد .... تا این را بفهمی ....
    وقتی هم که آخــــر سر ...
    می فهمی اش ....
    دیگر خـــــیلی دیر شده .....
    و هیـــــــــچ چیز .....
    بدتـــــر از .... "خیــــــلی دیر " نیست .....
    .
    .
    .
    چی خیلی دیر شده؟؟؟؟هیییم؟؟؟
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا