hadi1525
ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره
-
دلم برای خط کشی کناردفتر مشق با خودکار مشکی و قرمز
برای گونیا و نقاله و پرگارو جامدادی
برای تخته پاک‌کن و گچ های رنگی پایین تخته
برای سر صف ایستادن ها
... برای مبصر شدن ، برای خوبها و بدها
برای ترس از سوال معلم
برای لیوان‌های آبی که تا میشدن
برای زنگ تفریح
برای تمرین های حل نکرده و اضطرابش
برای روزنامه دیواری درست کردن
دلم واسه هیچ کدومشون تنگ نشده !
خدااااا رو هزارمرتبه شکرکه تموم شد....
والا چی بود ..همش بدبختی،استرس...من باس خانوم بزرگ بشم....
این حرفتو باید با طلا نوشت.... من هاج و واج موندم تو مسلمونیه این مردم.... بخدا تن خمینی هر روز داره تو گور میلرزه...
.
.
.
.
دست دست دستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت...
چششششششششم..... دارم رو خودم کار میکنم... ولی دلخور بشم اینقد تو خودم نگه میدارم که دیگه نابود میشم.... بعدا طغیان میکنم... اونم نابود...
آره برنامشون خیلی باحال بود... من فامیلو جیگرو خاله پسرو خیلی دوس دارم... ( تو رو نمیگمااااااااااااا
) نه دیگه بگو.........
.
.
.
شاید باورت نشه ولی داشتم مینوشتمش پشیمون شدم... ولی حسش نبود که پاک کنم.... ادامه دادمش.. به جون خودم..
خب بریم دیگه خاله پسر... من از صب ریاضی درسیدم... مخم له شده...
ممنون که اومدی... شادمون کردی....
مواظب خودت بااااااااااااااااااااااش...
شبت خووووووووووووووووووووششش...
به خدا میسپرمت...
از حالا داری حرفای اونو میزنی تو سر من؟؟... برو بابا نخواستیم...
میشه بگی چیه؟؟...
خب خودت جدیش کردی... من چه کنم... وا...
آره به جونه خودم.... طرف نابود بود... آخ حرص میخورم.... آخ حرص میخورم من از دسته این آدما.... منو اینطوری نبین زود جوشم شدید....... ولی هیچکار نمیکنم... میریزم تو خودم...
.
.
منم شوخی کردم... چراا جدیش کردیییییییییییی.... سالارییییییییییییییی
نه نه نههههههههههههههه..... برو یه دخمل دیگه پیدا کن.... من بابای بدون مامان نمیخوام... هر موقع زن گرفتی بیا...
چاکرییییییییییییییییم....
نکن خب با خودت این کارا رو.... این خیلی بده... اگه از دستت کاری بر میاد خب برو دنبالش وگرنه جز اعصاب داغون کردن چیزه دیگه ای نداره....
.
.
اره.. منم خیلی بدم میاد... بعضیا تو ابراز احساساتشونم همینطورین....
یه خاستگار برا دوست من اومده بود... طرف فوق شریف داشت... فردوسی درس میداد... ولی حرف زدن بلد نبود... ابراز احساساتش با فحش بود... فک کن.. تو دوران اشنایی...
.
.
دست درد نکنه ... دست درد نکنه... دست درد نکنه... حالا جیگرم شدیم... باوشه... بزار اجیم بیاد دارم برات اق هادی.........
من گربه هارو دوس ندارم... ازشون یترسم...
آخییییییییییییی.... اشکمو در نیار دیگه.... ایشالا 120 سال زنده و سلامت باشن.. شومام زیر سایشون باشییییییییید....
ای بابا چه کاریه.... مگه شهر خودتون مدرسه نداشت؟؟؟...
ایشالا به سلامتیو میمنت.... کی هست ایشالا مجلستون؟؟؟
ای تنبل خان.... برو خونه رو خاک برداشت....
خب باوشه.... اونم فقط به خاطر خاله پسرمه.... فک نکنی به خاطر شوماستاااااااااااااااا... نه..
باریک.... به افتخارش...
.... خاله پسر خودمییییییییییییی....
مرسیییییییییی.... چاکریم..
میدونم خیلی کارا میکنن... وقتی خیلی قاطیه این موضوعا میشم از دنیا ناامید میشم.... اعصابم بهم میریزه.... حوصله ندارم... بهتر دیدم که خودمو بزنم به ندیدین....
چشششششششششششم.... ولی من از این اخلاقا ندارم... مگه چقد دیگه عذابم داده باشه...
.
.
.
.
باز میگه.... باز میگه.... حالا من یه شب نبودم.... مگه چه خبر بود؟؟
از خداتم باشه... مامانه اینترنتی به خوبی از کجا میخواستی پیدا کنی...........وییییییییییی
.... آخییییییییییییی...مثه اینکه خیلی تخیل میزنییییییییییی.....
مگه چیه.... زود ابراز احساسات میکنم... تو دلم نگه نمیدارم خب...
ب ر ب ب تو خیییییییییلی اعصاب داریااااااااااا... نه جدی چرا خودتو عذاب میدی؟؟؟
.
.
.
ما چاکرییییییییییییییم.... من از این خبطا نمیکنم...
نه داداش دستت طلا... ما همینطوریشم سه میزنیم.... نکن با ما... -
بارگذاری...
-
بارگذاری...
-
بارگذاری...
