هیچی گشنمه -حوصلمم سر رفته
بذار برات یه داستان تعریف کنم ...محبوبه نیست مجبورم از سر اجبار واس تو تعریف کنم ....

امروز رفتم بانک دانشگاه پول خوابگاهو واریز کنم بعد قبل من یه پسره بود بعد منم یه پسره بود ...فیشامونو به ترتیب پر کردیم گذاشتیم رو میز کارمنده تا برداره به کارمون برسه فیش اولیو که برداشت این پسر قبلیم زل زد تو فیش من داشت کلا زیر روش میکرد منم گفتم دیگه الان خیلی ضایعست من فیشو بگیرم برگردونمش که نتونه بخونه گفتم بذار سیر کنه تو فیشم خوش بگذره الان کارش تموم میشه میره ...هیچی کارش تموم شد رفت بیرون بانک بعد نوبت من شد کار منم تموم شد اومدم بیرون دیدم بیرون خودشو با عابر مشغول کرده ...بعدش رفتم سلف بعدشم کلاس ..قبل کلاس دیدم اس اومده : خانومه شکیبا خانوم وقتی تو فیش نوشته نام دیگه شماره رو نمینویسن ممکنه یکی سواستفاده کنه ...منم جوابشو دادم گفتم مینویسن چون ممکنه مشکل پیش بیاد پی گیر شن بعدم گفتم در شان یه مهندس نیست از رو فیش بغل دستیش شماره برداره ...بعدم کلی معذرت خواهی کشکی کردو چشمک مشمک گذاشت مرتیکه
کار ما به کجا رسیده تو دانشگاه هم امنیت و آرامش نداریم