شعری که قبل اشنایی تو برای خودم گفته بودم اما حالا چطوری عوض شدم خودم هنوز نمی دانم
تن تکیده در آن گور تنگ باشی که
و مثل عشق قناری قشنگ باشی که
در آستانه تردید و عشق حک بشوی
غروب آینه در قاب سنگ باشی که
چگونه روح تورا التیام می بخشد
در آتش از پی شب بی درنگ باشی که
کلاغ بیهده در اوج آسمان باشی
به گوش کوه بکوبی و زنگ باشی که
همیشه حرف تورا آسمان نمی فهمد
به عشق خاک در آشوب و جنگ باشی که
برای آینه ها تا ابد غزل باشی
تن تکیده در آن گور تنگ باشی که