امروز امير در ميخانه توئى تو
فريادرس اين دل ديوانه توئى تو
مرغ دل ما را كه به كس رام نگردد
آرام توئى دام توئى دانه توئى تو
آن مهر درخشان كه به هر صبح دهد تاب
از روزن اين خانه به كاشانه توئى تو
آن ورد كه زاهد به همه شام و سحرگاه
بشمارد با سبحه صد دانه توئى تو
آن باده كه شاهد بخرابات مغان نيز
پيمود به جام و خم و ميخانه توئى تو
آن غل كه ز زنجير سر زلف نهادند
بر پاى دل عاقل و ديوانه توئى تو
ويرانه بود هر دو جهان نزد خردمند
گنجى كه نهان است به ويرانه توئى تو
در كعبه و بتخانه بگشتيم بسى ما
ديديم كه در كعبه و بتخانه توئى تو
بسيار بگوئيم و چه بسيار بگفتيم
كس نيست به غير از تو در اين خانه توئى تو
يك همّت مردانه در اين كاخ نديديم
آن را كه بود همت مردانه توئى تو
فريادرس اين دل ديوانه توئى تو
مرغ دل ما را كه به كس رام نگردد
آرام توئى دام توئى دانه توئى تو
آن مهر درخشان كه به هر صبح دهد تاب
از روزن اين خانه به كاشانه توئى تو
آن ورد كه زاهد به همه شام و سحرگاه
بشمارد با سبحه صد دانه توئى تو
آن باده كه شاهد بخرابات مغان نيز
پيمود به جام و خم و ميخانه توئى تو
آن غل كه ز زنجير سر زلف نهادند
بر پاى دل عاقل و ديوانه توئى تو
ويرانه بود هر دو جهان نزد خردمند
گنجى كه نهان است به ويرانه توئى تو
در كعبه و بتخانه بگشتيم بسى ما
ديديم كه در كعبه و بتخانه توئى تو
بسيار بگوئيم و چه بسيار بگفتيم
كس نيست به غير از تو در اين خانه توئى تو
يك همّت مردانه در اين كاخ نديديم
آن را كه بود همت مردانه توئى تو