حوصله ام سر می رود ... می رود ... می رود ... تا باز به آغاز می رسم !
می میرم ، دوباره زنده ام می کند ...
ایمان می آورم ، می جنگم ، می میرم !
می نویسم ، خط می زنم ...
خط خوردگی هایم را حفظم ، می نویسم !
فریاد می زنم ، می گریزم ، می گریزانم ...
ضجه می زنم که بازگرد، باز طغیان می کنم !
خدا می سازم ، توبه می کنم ، سجده می کنم ...
در سجده به مامنم کافر می شوم ، بی خدا می شوم ...
.
.
.
از این همه تکرار حوصله ام سر می رود ... می رود ... می رود تا به آغاز می رسم ...!
ستاره