fbarani67
پسندها
1,193

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • و زنان دنیایی خواهند ساخت که مردها به مـــــــــــردانگـــــــــــــــی زن ایمان بیاورند


    کاش بیاید آن روز که از شرافت تنها "شر" و "آفت" نمانده باشد
    آموخته ام که زیر پوست سخت همه افراد کسی وجود دارد که خوشحال شود و دوست داشته باشد.
    آموخته ام که خدا همه چیز را در یک روز نیافرید ، پس من چگونه میتوانم همه چیز را در یک روز بدست آورم .
    آموخته ام که چشم پوشی از حقایق آنها را تغییر نمی دهد.
    آموخته ام که وقتی با کسی روبرو میشویم ، انتظار لبخندی از سوی ما دارد.
    آموخته ام که لبخند ارزانترین راهی است که میتوان با آن نگاه را وسعت بخشید .
    آموخته ام که باد با چراغ خاموش کاری ندارد.
    آموخته ام که به چیزی که دل ندارد نباید دل بست .
    آموخته ام که خوشبختی جستن آن است نه پیدا کردن آن .
    و آموخته ام که قطره دریاست ، اگر با دریاست .
    و آموخته ام که عشق ، مهربانی ، گذشت ، صداقت و بلند نظری خصلت انسانهای انسان است
    سلام عشق من
    چطوری؟
    من قبول شدم فاطمه جان
    همون پدیده انتقال!
    قربون محبتت ببخش دیر جواب میدم
    سر کار میرم تو این چند روز بعد یه شیفتش میکنم!
    دلم واست یه ذره شده
    دوست دارم
    :heart:
    [IMG] چقدر دلم تنگ شده واست ...دلم خیلی کوچیکه. [IMG]
    سلام عزیزم این چه حرفیه راحت باش عشقم
    :biggrin::biggrin: وواااای مرم از خنده شما شیطونا چه کردین ,وااااای آهنگ بندری...خوبه استاد قر تو کمرش گیر نکرد:biggrin:
    مواظب خودت باش عزیزدلم....
    فعلا.
    می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود .
    عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد
    بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود ...
    بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند .
    تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند.
    تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود
    و معنای خداحافـظ، تا فردا بود...!
    من اگه خـــــــــــــــــــــدا بودم ...
    یه بار دیگه تمـــــــــــــــوم بنده هام رو میشمردم
    ببینم که یه وقت یکیشون تنــــــــــــــها نمونده باشه ...
    و هوای دو نفره ها رو انقدر به رخ تک نفره ها نمی کشیدم!!!!
    سلام عسیسم کجاییی؟؟:D
    زدم تو خط سنتی...آآآآآی سر کلاس میچسبه آی میچسبه آهنگ گوش کنی و کار کنی...:biggrin:

    :gol::gol::gol:
    سلاممممممممممممممممممممممممممم
    خوبی فاطمه جان؟

    میگما اینجا که هنوزم گرمه پس کی قراره هوا خنک شه اخه؟

    تو خوبی؟
    چه خبر؟
    چه کار میکنی این روزا؟
    مردی جوان در راهروی بیمارستان ایستاده،نگران و مضطرب.
    در انتهای کادر در بزرگی دیده می شود با تابلوی"اتاق عمل"
    چند لحظه بعد در اتاق باز و دکتر جراح با لباس سبز رنگ از آن خارج می شود
    مرد نفسش را در سینه حبس می کند.
    دکتر به سمت او می رود.
    مرد با چهره ای آشفته به او نگاه می کند.
    دکتر: واقعاً متاسفم، ما تمام تلاش خودمون رو کردیم تا همسرتون رو نجات بدیم.
    اما به علت شدت ضربه نخاع قطع شده و همسرتون برای همیشه فلج شده
    ما ناچار شدیم هر دو پا رو قطع کنیم، چشم چپ رو هم تخلیه کردیم
    باید تا آخر عمر ازش پرستاری کنی،با لوله مخصوص بهش غذا بدی
    روی تخت جابجاش کنی، حمومش کنی، زیرش رو تمیز کنی و باهاش صحبت کنی ...
    اون حتی نمی تونه حرف بزنه، چون حنجره اش آسیب دیده ...
    با شنیدن صحبت های دکتر به تدریج بدن مرد شل می شود، به دیوار تکیه می دهد.
    سرش گیج می رود و چشمانش سیاهی می رود.
    با دیدن این عکس العمل،دکتر لبخندی می زند و دستش را روی شانه مرد می گذارد.
    دکتر: هه !شوخی کردم...زنت همون اولش مُرد !!!!!
    مرسی مصطفی جون...........زحمت کشیدی.......
    ایشالا جبران کنم.....
    سایت باشگاه خیلی دیر وا میشه و نمیتونم ج بدم بهتون همینطور دوستان دیگم........اعصابمو خراب کرده......واسه این میرم ی وقت دیگه میام ببینم چی میشه ........بابای دوستان.......
    ـــو به رفتنت ادآمه بــده ! ایــن اشکها، ربطی بــه تو نَــدارَد ..
    اَنــ ـدوه كــه اَز حـ ـَد بــُگـذرد جــآيــش را مـى دهــد بــهـ يكـ ــ بى اعتــنايى ِ مــُزمن ديگــَر مـُهم نـيــستـــ ـ بـــ ـودن يـــآ نـــبودن ... دوستـــ ـ داشتــن يـــآ نــَداشتـــن آنچــه اَهمــيتـــ ـ دآرد كــ ـشدارى ِ رخــوتنــاكــ ِ حــسى اَستـــ كــه ديگــَر تـــو را بــ ـهـ وآكــ ـُنش نمــى كــِشآنــ ـد در آن لحـ ـظه فــقط در سكـ ــوتـــ غــَرق مــى شــَوى و نگــ ـآه مــىكــُنى و نگـ ــاه ... !
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا