گاهی وقتا رکود زندگی آدما رو میگیره
اونقدر زندگیتون راکد میشه که نمیتونین از چیزی لذت ببرین
بزرگی میگفت رکود واسه اینه که به خوشبختی عادت میکنیم
نمیدونم شایدم حرفش درست نباشه
شاید تعبیر ما از خوشبختی اینه که بدبختی نباشه
یا مثلا نبود بدبختی رو خوشبختی بگیم
ولی خب خیلی عجیبه که نمیشه حد وسطی رو براش تعریف کرد
مثلا حالتی که نه بدبختی و نه خوشبخت
نه سیاهی نه سفید
من خودم اعتقادی به خاکستری ندارم
چون خاکستری همون سیاهه ولی یکم کمرنگ
تعبیر جالبی بود (کمرنگ)
یا شایدم سفید خسته
نمیدونم بهرحال هر چی هست بین سفید و سیاه نیست
چند وقت پیش کتابی خوندم که توش گفته شده بود هیچ جیز خنثی وجود ندارد
از بحثمون دور نشیم
گاهی اوقات زندگیت اونقدر آروم و روتینه که انتظار کشیدن واسه یه هیجان بیهوده است
خیلیا آرزوشونه زندگیشون مثل زندگی من و شما باشه
چه بسا کسا که به روزگار تو آرزومند است
ادامه دارد...