دفتر خیال را
بر پشت شانه هایم کوله میکنم
می کشانم
کوچه به کوچه
شنل ِ آتشین آغوشت
در لابلای کاغذهای انگشت خورده
جا گرفته
خرابات دل پر است
ز نواهای نیستان سوخته
جیلینگ جیلینگ های چوبین النگوهایت
گوش هایم را سیلابی کرده
و نگاهم رودخانه ای ست
که سنگ به سنگ
شیب به بی راهه
قانون را لگد مالیده
قایق به گل نشسته م
دریا و اقیانوس را بلعیدم
جرعه ای از تو نداشت
به کدامین سراب خیال
بر باد سوار شدی
که بند آویز دستانت
جدا گشت
از انگشتانی که هنوز بوی لباست را از بر است...
بر پشت شانه هایم کوله میکنم
می کشانم
کوچه به کوچه
شنل ِ آتشین آغوشت
در لابلای کاغذهای انگشت خورده
جا گرفته
خرابات دل پر است
ز نواهای نیستان سوخته
جیلینگ جیلینگ های چوبین النگوهایت
گوش هایم را سیلابی کرده
و نگاهم رودخانه ای ست
که سنگ به سنگ
شیب به بی راهه
قانون را لگد مالیده
قایق به گل نشسته م
دریا و اقیانوس را بلعیدم
جرعه ای از تو نداشت
به کدامین سراب خیال
بر باد سوار شدی
که بند آویز دستانت
جدا گشت
از انگشتانی که هنوز بوی لباست را از بر است...