اونقدر نامردی و خودخواهی ودروغ وجود داره که ترجیح میدم هیچ همراهی نداشته باشم
هیچ کس مثل من بچه دوست نداره
تمام دوستام میدونن
اتاقم همیشه پاتوق نوه های همسایه هاست
پر عکس هایی که از من میکشن
و خودشونو تو بغلم نقاشی میکنن
همه میگن من بچه ها رو میپرستم و خیلی براشون عشق و حوصله میزارم
تا حالا شده بچه دیگری رو بزرگ کنی؟
حموم ببریش،موهاشو شونه کنی،دستشویی ببریش،دستشو بگیریو ببریش گردش،باهاش بشینی بازی کنی و یه کارتونو هزار بار ببینی؟
تا حالا شده شب بغلش کنی و در حالی که براش پشت سر هم قصه میگی بخوابین؟
تاحالا شده یکی که مال خودت نیست آرزو کنه تو مادرش باشی؟
من همه این کارارو کردم و یه پسرو یه دختر جدید به خانواده اضافه شد هر چند خودشون خونه و خونواده دارن اما پیوندی که در قلب ماست هرگز گسستنی نیست
پس هیچ کس اندازه من بچه هارو دوس نداره
حالا میخواد به هر رنگ و ملیتی باشه
اما بعضی وقتا زندگی اون چیزی نیست که ما فکر میکنیم
وآرزوها شاید برآورده نشه
مهم نیست