f.babaei
پسندها
460

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • پسرا کجا بدبختن یه موجودات موزی هستن ک:cool:
    ن دیگ زحمت نمیدم خودم ب حسابش میرسم
    پسرای کلاسمونم بودن ولی محلشون نمیداد:biggrin:
    اولین بار بود باش کلاس داشتم ترمای بعد خیلی دارم باش
    ولی انگار بدش نیست
    اینقده سخت بود:biggrin:ما همه کد خونده بودیم همشو حفظیه وحشتناک داده بود از بس هیشکی بلد نبود و انتظار نداشت اینجور سوال بده بعد امتحان از خنده مردیم:biggrin:رفتیم با استاد صحبت کردیم من اینقد خندوندمش:biggrin: حالا ایشالا خوب تصحیح میکنه نمره میده:biggrin:
    بابایی خوشحال شدممن
    برم دیگ کار و بار دارم
    برم سر درسم
    فردا هم امتحان دارم
    بابای خوبم یادش نره واسم دعا کنه ها
    خوب استراحت کن فردا میخای بری سر کار
    شب خوبی داشته باشی خوابای رنگی رنگی ببینی خخخ
    بای بای
    ووو چقد حرف زدم
    ای بابااااااا داش میرفتا:razz:
    پیسره سانی به اون ماهی قلفونش بیرمممممممممممممم آدم دیلش نیمیاد بهش از گل کمتر بیگه فقط باید بوسش کرد:love:
    دس رو من بولند کنی خودیت مودونیااااااااااا به مامان جونیم میگم حیسابتو بیرسههههههههههههههههههه[IMG][IMG]
    آینه شکستمممممممممم[IMG][IMG][IMG]
    یوهو هو چیقده خوب
    بابا ببرم باغ گلها دوسش میدارم:redface:
    بریم بستنی برجی هم بخوریم باشه؟
    ن خاله معمارم خوبه مهربونه دوسش میدارم
    ولی چون تو میگی باعشه
    تو هم بابای گل خودمی[IMG]
    یووووووووووووووووووووووهوووووووووووووووووووووووووووو
    سانیییییییییییییییییییییییییی بیا ببین پیرووووووووووووووووووووووووووز شدیمممممممممممممممممممممممممممممم[IMG][IMG][IMG][IMG]
    هوووووووووورا برید برید به سلامت[IMG][IMG][IMG]
    من بیش فعالم؟؟من حرص میدم؟بابا ازت انتظار نداشتم:w04:
    خخخ مشکوک نباش! دخترت با خاله معمارش رابطه اش خوبه:redface:واسه همین باهام میمونه خخخ
    بچه ی باهوشیه خخ
    ببین ناراحت نشیاااااااااا:redface:
    مهمون داشتیم اون روزی بعد من سرم شلوخ بود به دوخترت گفتم غذا رو اون بپزه بعد هی تنبلو بازی درورد گف بلت نیستم:redface:
    منم گفتم نپزی تا بابات بیاد از غذا خبری نیس دیگه قبول کرد.تو قابلمه آب ریخت جوش بشه ماکارونی درس کنه اومد قابلمه رو برداره دستش چسبید به قابلمه کنده نمیشد:redface:بعد منم خو کار داشتم دیگه وقت نبود که کومکش کنم گفتم طاقت بیار کارم تموم شه میام نجاتت میدم دیگه کارم تموم شد رفتم دستشو جدا کنم انگشتش چشبید به قابلمه جدا نشد بعد کلی زور زدم آخرش موفق شدم:redface:
    فقط انگشتش موند به قابلمه:surprised:
    دارو چیه؟؟!!!! مگه روانی ام به بچه دارو بدم؟؟ خخخ
    خب بگو مامانش اعصاب نداره خخخخخ قضیه اینه! خخخ
    دوخمل توعم دیگه خخخخ
    دارم خود شیرینی موکونم
    منم شبا درس دارم ب زور چشامو باز نگه میدارم ولی مغزم خابه:crying2:
    تهمت نزنید به بچه خخخ پس چرا پیش من ارومه؟:Dخخخخخ
    به مامانش بگو ناز نکن بچه خوبیه. خخخ خدابهتون ببخشه بچه خوبیه خخخخخخخ:biggrin:
    کولر روشن نمیکنم قلب باباییم ک تازه پیداش کردم درد میگیره یهویی:redface:
    باشه
    من ست اولشو دیدم[IMG]
    ماه رمضون شده تغییر کاربری دادم روزا خاب شبا بیدار[IMG]
    الان ک دیگ خسته نیستی که پاشو بازی کنیم[IMG]
    حرف نباشه کچل کلااااااااچه روغن کله پاچه
    دست این دخمر کچلا رو بگیر برید دیگه این ورا نبینیمتونا[IMG]
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا