• بعید نیست یکی از همین روزها
    پشت این پرچین ، ته آن کوچه ،کنار اولین پیچ
    ... همین حوالی ...بیابمت
    نمی داتم !
    بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
    آه، بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
    مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
    در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
    نگاه دریایی...
    نگاهت را ببین تنهای تنهاست
    صدای عاشقت انگاری اینجاست
    قلم دردست دارم می نویسم :
    که عشق هر جا که باشد قلبت آنجاست
    نفسهایت صدایم را شنیدند ...
    ولی بی شک نگاهت غرق دریاست
    به ماهی ها بگو اینک دل من
    اسیر باد و خاک و غرق رویاست
    بگو آبی برای آب هویداست
    دل پژمرده ی من رنگ غم هاست
    ب گو گر عشق اذن عاشقی داد
    نگاه منتظر از آن دریاست.....
    بگو دیگر نمی آیم به دریا
    که دل هرجا که باشد آبی آنجاست
    قسم دادم به دریا که دل من
    اسیر باد و خاک و غرق دریاست
    هیچوقت به کسی دل نبند چون دنیا اونقد کوچیکه که توش دوتا دل کنارهم جا نمیشن
    اگه دل بستی هیچوقت ازش جدا نشو چون دنیا اونقد بزرگه که دیگه پیدایش نمیکنی
    چقدر امروز بد است
    امروز که باز هم در خیابان بودم و باز هم سکه ای به زمین افتاد و باز هم گمان کردم تو آمدی!
    یادت هست اولین روز را می گویم
    اولین روزی که دیدمت و تو مرا دیدی و شناختی و من نشناختمت
    اولین روزی که در خیابان بودم و سکه ام به روی زمین افتاد و خم شدم که آنرا بردارم اما تو ...
    اصلا وقتی صدای سکه می شنوم دلشوره می گیرم
    دست خودم نیست شاید خاطرات با دلی که زخمی است همین کار را می کنند

    درویش کوچه های تنهاییم ، کاسه ی گدایی مرا سکه ی نگاه تو کافیست !
    سلام روباه. سلام گرگ بی طمع نیست،. ای گرگ! سلام کن، باکی نیست. من از سلام روباه می ترسم.
    نیاز به جادوی حضورتو دارم...برای اوج گرفتن در آسمان خیالاتم... کفش هایم را کنده ام...می خواهم تمام پیچ و خم های بی تابی هایم را. لمس کنم...می خواهم راه بروم،بروی جاده ها
    بــرای زنـدگــی اَم بـهــانــ ه نــدارمــ ،امـــا......بــرای مـُـردَن ، بـهــانــ ه مـی خــواهـَـمــ ...تــب کـــ ه کـــردی لـطـفــاً خـبــرم کــن !بــَـرای ِ مـــن هـــم نــبــود ، نــبــود !!مـــن ، تــبــَـ ـت را......بـــرای مــُردَن لــازم دارَم !....


    شب پر از ستاره. و. دستهای من خالی. ومن پر از "حس" تنهایی. نگاه تب دار تو از میان ستاره ها. درست قلب مرا نشانه رفته!!! قلبم,. فقط میسوزد...همین!
    شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان
    که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان


    مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
    گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان


    تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود
    بنده من شو و برخور ز همه سیمتنان
    به سراغ من اگر می آیی ای مهربان چراغ بیاور ویک دریچه که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم.

    یک پنجره برای دیدن

    یک پنجره برای شنیــــدن

    یک پنجره که مثل حلقه ی چاهــــــی

    در انتهای خود به قلب زمین می رســـــــد

    و باز می شود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنـــگ

    یک پنجره که دست های کوچک تنهایــی را

    از بخشش شبانه ی عطر ستاره ها

    سرشار می کنــــــــــــــد

    و می شود از آنجـــــــــــا

    خورشید را به غربت گل های شمعدانی مهمان کـرد

    یک پنجره برای من کافیــســـت
    می دانی؟؟؟؟؟؟
    آدم های ِ ساده..
    ساده هم عاشق می شوند..
    ساده صبوری می کنند.
    ساده عشق می وَرزَند..
    ساده می مانند..
    اما سَخت دِل می کنند..
    آن وقت که دل ِ می کنند..
    جان می دَهند..
    سخت میشکنند..
    سخت فراموش میکنند.
    به خاطر روی زیبای تو بود
    که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند
    به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود
    که دست هیچ کس را در هم نفشردم
    به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود
    که حرفهای هیچ کس را باورنداشتم
    به خاطر دل پاک تو بود
    که پاکی باران را درک نکردم
    به خاطر عشق بی ریای تو بود
    که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم
    به خاطر صدای دلنشین تو بود
    که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست
    و به خاطر خود تو بود
    فقط به خاطر تو
    به خاطر روی زیبای تو بود
    که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند
    به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود
    که دست هیچ کس را در هم نفشردم
    به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود
    که حرفهای هیچ کس را باورنداشتم
    به خاطر دل پاک تو بود
    که پاکی باران را درک نکردم
    به خاطر عشق بی ریای تو بود
    که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم
    به خاطر صدای دلنشین تو بود
    که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست
    و به خاطر خود تو بود
    فقط به خاطر تو
    اميد وارم دوباره كه ديدمت..........................یآدم باشد وقتیآمدی تَنـگ در آغوشـَت گیـرم وَ بگویم چقـَدر ْ کـَلافِـه اَم.........یآدم باشد چشم ْ اَز چشمانَت برندارم تآ حسابی سیـر شوَم..........یآدم باشد بگویم چقـَدر ْ دوستَت دآرم وَ چقدر به تو مُحتاجـَم............یآدم نرود....!


    فردا شاید من نباشم...
    اما خانه ام قلب توست ...اغوش پر تپش تو....بیرونم مکن
    یادت ک نمیرود؟
    مـُخـاطـب بـی مـُخـاطـب . .مـُخـاطـب"خاص" من............به سادگی یک لبخند رهایم کرد..."تو رفـتـه ای ؛و من............عاشقانه های بی مخاطبم را...به حراج گـذاشـته ام"...............مـُخـاطـب بـی مـخـاطـب .

    قول بده که خواهی آمد........اما هرگز نیا.........اگر بیایی..........همه چیز خراب میشود............دیگر نمیتوانم..........اینگونه با اشتیاق........به دریا و جاده خیره شوم...........من خو کرده ام..........به این انتظار............به این پرسه زدن ها...........در اسکله و ایستگاه.........اگر بیایی.....من چشم به راه چه کسی بمانم؟
    ببخش که برگ هایت را لگد کردم .ببخش که مرگت را می بینم اما کاری از عهده ام بر نمی آید .ببخش که چوب های خشکت را در آتش ;سوزاندم تا گرم شوم.خاطرات زیادی با هم داشتیم ببخش ببخش که تو را رها می کنمو به سراغ زمستان می روم ... من رفیق نیمه راه نیستم این تقدیر توست که، می میری!و اما پاییز به من می گوید:خداحافظ انسان، من نمی میرم در این دنیا من همیشه بوده ام و خواهم بود.تو مرا ببخش که; یک بار دیگر رفتم و با رفتنم; یک پاییز دیگر از عمرت را با خود بردم.من رفیق بدی نیستم این تقدیر توست.
    کلاغ پـَر...؟؟نه کلاغ را بگذاریم برای آخر ...نگاهت پـَر ....خاطراتت هم پـَر...صدایت ؛ پـَـــر ....کلاغ پـَر..!؟؟نه ؛ کلاغ را بگذاریم برای آخـــر ...جوانی ام پـَر ....خاطراتم پــَر ...من هم ...پــَـــــر ....حالا تو مانده ای و کلاغ ؛ که هیــــــــــــچ وقت به خانه ش نرسید!!!!!!!!!!!!!!!1


    عزیزجمعه های عشق وآزادی کلاغ پربازی باتوعالمی داره
    کلاغ پـَر...؟؟نه کلاغ را بگذاریم برای آخر ...نگاهت پـَر ....خاطراتت هم پـَر...صدایت ؛ پـَـــر ....کلاغ پـَر..!؟؟نه ؛ کلاغ را بگذاریم برای آخـــر ...جوانی ام پـَر ....خاطراتم پــَر ...من هم ...پــَـــــر ....حالا تو مانده ای و کلاغ ؛ که هیــــــــــــچ وقت به خانه ش نرسید!!!!!!!!!!!!!!!1
    در مـــــن........کـــوچـه هـایـی اســت کـه بـا تـــــو........ســـفـر هـایـی اســت کـه بـا تـــــو...........روزهــایـی اســت کـه بـا تـــــو............شــب هـایـی اســت کـه بـا تـــــو...............عـــاشـقـا� �ـه هـایـی اســت کـه بـا تـــــو . . .نــگـشـتـه ام...............نـــرفـتـهســـر نــکـرده...................آرام نــیـافـتـه ام.......نــگـفـتـه ام . . .مــی بـیـنـی چـــقـدر بـا تـــــو کـار دارم ؟زودتر بیا



    کم دارمت.. ... کم دارمت... آنگاه که همچون ابرهای بارانی در مه آلود نگاههای سرد..می بارم کم دارمت... آنگاه که همچون گیسوان پرشکن پریان در نبرد خیر و شر
    هفت راز خوشبختی از زبان کورش کبیر:متنفر نباش........عصبانی نشو..........ساده زندگی کن...........کم توقع باش..........همیشه لبخند بزن..زیاد ببخش........و.........یک دوست خوب داشته باش....بحمدالله اخريشو دارم
    زندگی تقویم دردهاست.........حیف.........صد حیف که این تقویم.........روزی برای انسان بودن ندارد............تعطیلات را سرخ کردیم.............و روزهای عادی را مشکی........و فراموش کردیم آبی را...........








    روزهای نارنجی. کتاب های تازه ام را برمی دارم و کمی دورتر از گلدان سرشار از نسیم و خاطره ام می نشینم،. عطر پونه های وحشی ِ عطر حضور تو به مشامم می رسد
    كاش همه چی برعكس بود...........كاش من تو بودم ، تو من!

    بیا جامونو عوض کنیم ...دلم لک زده واس اینکه یکی دوستم داشته باشه
    "باران یعنی تو برمی گردی"" - "غرق می شوم در نگفتن دوستت دارم" - پشت این پنجره، یک نامعلوم، نگران من و توست
    آمدی و گرفتی دستهایم را ، باور ندارم با تو بودن را میدهد به من هوای عشق نفسهایت ،میدهد به من شوق زندگی گرمی دستهایت بپذیر که دنیای عاشقانه ما همیشگیست


    لعنت به همه ی قانون های دنیا که در آن شکستن دل پیگرد قانونی ندارد . . .
    دنیای ما اندازه هم نیست من عاشق بارون و گیتارم..........من روزها تا ظهر میخوابم من هر شبو تا صبح بیدارم...........دنیای ما اندازه هم نیست من خیلی وقتا ساکتم سردم..........وقتی که میرم تو خودم شاید پاییزسال بعد برگردم!!!!!!!!!!!!!.............دنیای ما اندازه هم نیست میبوسمت اما نمی مونم............تو دایم از آینده میپرسی من حال فردامم نمیدونم........تو فکر یک آغوش محکم باش آغوش این دیوونه محکم نیست..............صد بار گفتم باز یادت رفت "دنیای ما اندازه هم نیست"...............
    من زندگی را دوست دارم ولی از زندگی دوباره می ترسم

    دین را دوست دارم ولی از کشیش ها می ترسم

    قانون را دوست دارم ولی از پاسبان ها می ترسم

    عشق را دوست دارم ولی از زن ها می ترسم

    کودکان را دوست دارم ولی از آئینه می ترسم

    سلام را دوست دارم ولی از زبانم می ترسم

    من می ترسم پس هستم

    این چنین می گذرد روز و روزگار من

    من روز را دوست دارم ولی از روزگار می ترسم
    حرفهایی از روی سادگی؟ - می دانم رهایم نمی کنی...آینه ام! بیفتم از دستت..هزار تکه می شوی...دستم را بگیر!!
    دیگر کسی ساده نمی نویسد ساده نمی گوید حتی ساده نگاه هم نمی کند و من همچنان چشم هایم به دنبال کسی است که نگاهش ساده باشد حرف هایش، خنده هایش، گریه هایش ساده باشند ساده بپوشد ساده راه برود ساده دستهایم را بگیرد ساده ساکت بماند ساده شلوغ کند ساده باشد فقط همین خودم هم دیگر ساده نیستم اما و مشکل همین است ...!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا