می دونی وقتی خدا داشت بدرقه ام می کرد چی بهم گفت:؟ جایی که می ری مردمی داره که میشکننت نکنه غصه بخوری من همه جا باهاتم، تو تنها نیستی، تو کوله بارت عشـق میذارم که بگذری، قلـب میذارم که جا بدی، اشـک میدم که همراهیت کنه، و مـرگ که بدونی بر می گردی پیشم
می دونی وقتی خدا داشت بدرقه ام می کرد چی بهم گفت:؟ جایی که می ری مردمی داره که میشکننت نکنه غصه بخوری من همه جا باهاتم، تو تنها نیستی، تو کوله بارت عشـق میذارم که بگذری، قلـب میذارم که جا بدی، اشـک میدم که همراهیت کنه، و مـرگ که بدونی بر می گردی پیشم
when the egg breaks by an external power,a life ends...
when an egg breaks by an internal power,a life begins..
great changes always begin with that internal power.
راه رفتن میان آدم ها
گم شدن توی کوچه ی بن بست!
تکیه دادن به سیــ ــنه ی دیوار!
بغض از دست دادن «از دست»
از نخی پاره گم شدن در باد
شورش چند بادبادک مست
شستن و پهن کردن یک عشق
بر طنابی که در تو پاره شده ست...
گاه یک لبخند انقدر عمیق میشود که گریه می کنیم...
گاه یک نغمه انقدر دست نیافتنی میشود که با ان زندگی می کنیم...
گاه یک نگاه انچنان سنگین میشود چشمانمان رهایش نمی کند...
گاه یک عشق انقدر ماندگار می شود که فراموشش نمی کنیم...
باز ابرهای غم ستیغ کوههای دشت خیالم را در بر گرفته اند؛ تاریک و
خشمناک و غرشهای مهیب خویش را بر سر مردمان بیگناه فرود
می آورند و من تنها بدین امید زنده ام که
باور دارم روزی خورشید از میان ابرهای
گره خورده و تار طلوع خواهد کرد.......
فكرهای كوتاه
صبری طولانی
صدایی در باد
زمستان میشوم گاهی...
روزهای رفته
ماه های مانده
تقویم ام بی تاب
دلم تنگ میشود گاهی...
جای پایی سرد
رد پایی گنگ
در این سایه ی تنهایی
چه بی رنگ میشوم گاهی...
پيداست هنوز شقايق نشدي
زنداني زندان دقايق نشدي
وقتي كه مرا از دل خود مي راني
يعني كه تو هيچ وقت عاشق نشدي
زرد است كه لبريز حقايق شده است
است كه با درد موافق شده است تلخ
عاشق نشدي وگر نه مي فهميدي
پاييز بهاريست كه عاشق شده است