Dr ehsan
پسندها
254

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • اوه..اوه...اونجارم که خراب کردی...هیچی دیگه از دست تو هممون پروفایلامون شده مثل میدون جنگ:biggrin:
    بی خیال
    اخه اونجا خیلی حرف زدی؟
    من کومو بخونم
    اونی که دوستت داره میره؟
    خب به سلامتی داره میره درس بخونه؟
    یا اونی رو میگی که طناب دار دست منه ...بعد تو مردی...
    چی میگی اصلا
    قاتی پاتی شد..

    دستمال کاغذی بدم خدمتتون که اشکاتو پاک کنی؟:d
    Ok
    هراس من از مرگ نیست! هراس من از مرگ در سرزمینی است که ارغوان توش زنده باشد


    متاسفم که باید هراسناک بمیری....چون تا 10 دقیقه دیگه تو سرزمینی میمیری که ارغوان توش زندست:d
    :Dگفتم که من فقط بلدم بگم علیک
    حالا چون تو سلام کردی..منم بهت میگم علیک سلام:D
    اتفاقا منم اصلا از ادمای چش سفید خوشم نمیاد.....:razz:...چشم قرمزش قشنگه..مگه نه؟

    احسان جون ارزوت باشه یا نباشه میری جهنم....خیلی حرص نخور...ولی من ضمن صحبتی که با خدا میکردم..خدا گفت ببین ارغوان هرکجاکه دوست داری برو بهشتو میخوای یا جهنم
    منم گفتم کجا هواش بهتره...گفت بهشت....گفتم قربونت میرم همون جا...:redface:
    کیوت که باید باهاش یه جلسه خصوصی بذارم..فکر کنم سنش کمه هنوز حق و باطلو تشخیص نمیده

    اه...عجب فوضولی هستیا...واسه چی رفتی تو پروفایل معصوم حرفهای منو خوندی....اونا خصوصی بود....:D
    حالا که خودت زنده موندی دیگه بستگانتو کاری ندارم....من طرفم خودتی...و لا غیر....می کشیمت:cool:

    باشه یه چیزایی می نویسم....رفتم تذکر رو وا کردم..دیدم ای دل غافل چقدر داستاناش طولانیه..یعنی مثلا دو صفحه ایه...تا من بنویسم فردا میشه..ولی درستش میکنم
    منتظر باش

    خوبه....بذار من که واست نوشتم تو هم بنویس
    تولد من که شد عملا 1 ماه همه جا تعطیل بود :D...به شکرانه اینکه خدا فرشته ای چون من رو به زمینیان عرضه داشت

    برم پروفایل معصومو بخونم ببینم چیکار کردی...:cool:
    :w27::w27:مرسی دکی جان:w27::w27:
    موقع دیگه کم گریه می کنیم تو روز تولدمونم گریه کنیم
    البته واقعا باید گریست:w05:
    کادو برام بمبی چیزی نیاری:w05::w00:
    ممنون که تبریک گفتی:gol::gol::gol:
    سلام دکی :(
    الهی بهت نمیاد اینقدر دله نازکی داشته باشی :redface:
    ناراحت نباش تا چشم رو هم بزاری تمومه و اون برمیگرده ولی چرا اون برگرده تو برو پیشش ؟؟ اینطوری بهتره:)
    اخی دکی:cry::cry:یه نصیحته دیگه :)
    هرگز فکر نکن یه خانم به دوستش خیانت میکنه ;) نتیجشو که دیدی :cool::biggrin:
    ولی خیلی حیف شدی :cry:
    خیلی ناراحت شدم :biggrin:حتما تو مراسمت شرکت میکنم;)
    دکی ....ناراحتی چرا...:w24:
    بابا اینهمه وسیله برای برقراری ارتباط
    خودتو ناراحت نکن
    انشالله که میره وزودی درسشو میخونه و میاد:w24:
    این پست فوتت داره میره پایین
    باید دوباره بنویسمش:lol:
    چرا دکی؟
    هی گفتم تو دنیا کار خیر کن اون دنیا عذاب نکشی:w05:
    جدا از شوخی...
    چیزی شده.....چرا بارونی؟؟؟:w24:
    انا نالله و انا الیه راجعون
    درگذشت برادری هنرمند و صاحب ذوق و سلیقه و قلمی کمی تا نسبتا ابری را به عموم هنرمندان باشگاه تسلیت می گویم


    مراسم این عزیز امشب در باشگاه برگزار خواهد شد
    با حضور خود مجلس مارا متبرک نمایید....
    من فدات بشم احسان جون.
    افسوس میخورم که زمان کوتاهی از آشناییمون میگذره.
    به امید دیدار دوست من.
    صورتمو پر اشک کردی که ...

    اتفاقا" الآن داشتم از پستهای دوستان تو تاپیک خداحافظی که آخرین پست رو بزنم و برم ...

    ولی سختش کردی...
    من الان ترم 5 رشته شیمی - گاز
    دانشگاه ازاد بوشهر میخونم

    ولی سعیم رو میکنم ارشد قبول شم
    من کی خنجر زدم ؟
    نمیدونستم کی دشمنه خوب

    باشه من دشمنه تو

    پس بگیر که اومد
    خشنیات منو ندیدی
    من برم اعلام آمادگی کنم

    ببین
    اگه صلح رو قبول کنی بهترترته
    وگرنه خشنیاتم تا سر حد عذاب نشستن رو سیم خاردار، رفتم تو جوب ماهی پیرانا و ... بیشتر میشه

    صلح کن
    6 ماه همش خوندی ؟

    قبول شدن آسونه ؟

    ایشالا دکترا هم قبول شی
    منم میخوام فوق خوب شم بعد برم دکترا

    البته آرزو عیب نیست
    دکی بجنگتون ادامه بدین
    من طرفدار صلح و دوستی و مهربانیم

    ولی بدون تو شکست میخوری
    ولی بپا شهید نشی
    اوه مرسی تشویقم کردی :):D
    اتفاقا 2 دقیقه ای بود ;) تو فکر کردی اینقدری بیکارم 5 ساعت بشینم فکر کنم برا داستان سرایی .
    صب وصل شدم ولی 5 دقیقه بیشتر نتونستم باشم :smile:
    ارغوان رفته برا سربه راه شدنه تو و ارامش روحت دعا کنه منم برم دیگه ;)
    فعلا بای تا فردا
    شب خوش :gol:
    خوب من اشتباه تایپی داشتم
    گفتم لب و لوچت رو دیدی ؟

    آویزونه :D آواتارت منظورمه ها

    بگو کی دورت کرده بیام باهاش صحبت کنم :D
    :w15: ! :w15: سلام سلام دوتا گفتم جبرانه قبلی ;)
    دکی جون دیگه اونو نگی چی بگی ! :w15: ولی من تو زمانه کمتری نوشتما اونم چی ترس از برق رفتنم داشتم وقتی فرستادم دیدم کلی غلط املایی داره که تند تندویرایش کردم :) ولی برا شروع بد نبودااااااااااااا:smile: بی انصافی نکن :razz:جای رشد دارم:biggrin:
    نه اینجا همه خودی هستن بفرمائید:razz:
    علیک حاج دکی :D
    چشم حتما دعاتون میکنیم اونم از اون خوباش
    :w15:
    بعد دکتر درحالی که توی چشمای معصوم نگاه می کنه کبریت رو به طرز معنی داری پرت می کنه رو زمین و برمی گرده و میره به سمت داخل..

    اوه دکی جون یه نصیحتت بکنم از نوعه دوستانش :)
    سعی کن در زندگیت همیشه پایانه یک داستانو نظاره گر باشی تا از وقایعی که اتفاق میوفته مطمئن بشی بعد راهتو بکشیو بری و بقیه ماجرا رو تو ذهنه خلاقت ترسیم کنی ;)
    داستانه واقعی اینطور شد :smoke:
    وقتی دن دکیو مغرورانه همراه با اون بادیگارده گردن کلفت و بدریخت سیاه پوستش که دوره بازوشم 100 ه ((راستی یه سوال برام پیش اومد تو از کی اینقدر میترسی یه همچین بادیگاردیو استخدام کردی :whistle:..... ها فکر کنم میدونم ارغوان جونیمه:thumbsup2: ))) ادامه ...با هم خرسند میرفتند تا بخیالشون برا از بین رفتن دشمنه سرسختشون ضیافتی برپا دارند (((( اینو که میدونی که فرشتگانه چارلی همیشه با هم هستند و و محافظه هم و پشته هم ))) ارغوان قدرتمندانه سوار بر هلی کوپتر منتظر بود که بعد از انفجار مخفیگاه دکی معصومو سوار کنه وقتی دید معصوم تو اون تله سیاه گیر کرده سریع خودشو
    رسوند بالا سرش و طناب معروفشونو اویزون کرد و معصومم سریع با با یه حرکته سوق الجیشی اونو گرفت و با یه چرخش در هوا تو جیک ثانیه تمام اون اسلحه های نیمه اتوماتیک رو از دسته سرنشینانه اون ماشینهای هشت در خارج کرد میدونی که تو این چرخشها و گیج کردنها مهارت دارم میدونی که (کامرون دیاز :neutral::victory:)
    و در حالیکه دلش برا اون اجیر شگان دستو پا چلفتی دکی میسوخت دیگه چاره ای جز شلیک نداشت و اون صدای قه قهه شلیک که دکی شنید زمانیکه داشت با خوشحالی شامپاین میل میکرد همراه با کبابه بره و تو تصوراتش چیزی دیگر برداشت کرده بود در حقیقت صدای تارو مار شدنه گروهش بود :w37::w43:
    البته ارغوان هم هوامو داشت و 3 نفرشونو از بالا به درک واصل کرده بود :w29:
    دکی جون خوشم نیومد از این آدمهایی که اجیرشون کرده بودی بابا یکم حرفه ای ترشو خبر میکردی یکم باهاشون درگیر میشدم اینا که خیلی آسون ....... اه :w22:
    حیفه اون 10000000000 میلیون $ که بهشون داده بودی :w09:
    و اکنون دوربین کلوزاپی از چهره معصوم نمایش میدهد که رضایتمندانه از طناب بالا میره تا خودشو به ارغوان برسونه و شاکی از دسته شانلی .چون قرار بود اون لحظه آخر بمب و چک کنه از دستههاین دخمله حواس پرت :w00:
    مگه دستم بهش نرسه:w02::w01:و صحنه فوق العاده بعدی زمانیکه که دکی جون متوجه این حقیقته تلخ میشه و چهرش خیلی تماشایی خواهد بود :thumbsup2:


    .
    آره اگه خدا قبول کنه ...
    منظورم از اون وایرلس هایی که کل شهر رو بخواد پوشش بده نیست .
    چون شنیدم بعضی دانشگاه ها تو محیط سایتشون میشه با Wi-Fi لپتاپ یا . . . به اینترنتشون وصل بشی .(مثل بابل )
    اگه خوابگاه اونجا همچین چیزی میداشت عالی میشد ...
    چون اونجا خوابگاهش اینترنت داره فکر نکنم زیاد خرج داشته باشه تا همچین کاری رو بکنن ...

    تو سایت دانشگاه نوشته 7200 تا دانشجو داره ...اگه از هرکدومشون 1000 تومن بگیرن میتونن به تعداد کل خوابگاه هاشون دستگاه هاشو بخرن ...
    من یه 4 دقیقه وقت میخوام

    پستمو ویرایش میکنم کلی برات تاپیدم ولی نمیدونم چرا ارور میده سرویس اینجا دیگه زغالی شده شب خونه اومدم جوابتو میدم ;):cool:
    سلام آقا احسان ..
    دوباره مزاحم شدم ...
    یه سوال پیش اومد ...
    اونجا اینترنت WireLess تو خوابگاه یا سایت دانشگاه داره ....؟
    احتمالا الان دارم با روح دکی صحبت میکنم..چون با این بمباتمی که حق مسلم ماست نابود شدی رفتی....
    سعی کن تو موتورخونه جهنم خوب پیچ و مهره هارو سفت کنی.....:w15:
    این کیوت معلومه طرف کیه؟
    معصوم از این به بعد کیوت هم دشمن ماست.....باید براش نقشه قتل بکشیم....فکر کنم با تبر خوب بشه کشتش....:w16:(ای جان....حیف کیوت نیست...کیوت اگه بیای با ما از کشتنت دست میکشیم)
    در ضمن اون داستانو از خودت ساخته بودی
    اصلا خوب نبود....
    بیشتر از اینم ازت انتظار نمیره

    نه نمیتونم دروغ بگم
    معرکه بود
    ولی جرمتو سنگین کردی و به طبع بستگانتو از این به بعد یکی یکی ا بین میبریم
    چون خودت که دیگه نیستی

    احسان ...هنوز یاد نگرفتم اونجوری بنویسم...بدجوری عقده ای شدم
    دارم میمیرم:w24:
    :w15::w15::w15:
    بابا ارغوان بیچاره حق داره لشکر کشی کنه
    ایول دکتر:w16:
    علی ای حال ما را در این معقوله شریک بدان
    که بس تنهایی:w24:و تو را خطر بسیار
    چرا که از آسیب ارغوان کس جان به در نخواهد برد
    (اینا چی بود گفتم نمی دونم ....تاثیر نوشته هات بود:question::lol:)
    با اجازه ما بریم
    شب خوش:gol:
    یعنی معصوم پر کشید...دیدم جوابمو نداد:question:
    خدابیامرزتش
    ببین اگه معصوم با یه داستان کوتاه حل شد
    برای ارغوان باید کتاب بنویسی:w24:
    از من گفتن بود
    کمک خواستی بگو:lol:
    تو مظلومیت شما که شکی نیست:question:
    نه جدا توصیف صحنه ها خوب بود....انگاری واقعا تو این موقعیت بودی:lol:
    شما مواظب خودت باش
    این معصومی که من میشناسم به یه بمب قناعت نمی کنه:w24:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا