بعد دکتر درحالی که توی چشمای معصوم نگاه می کنه کبریت رو به طرز معنی داری پرت می کنه رو زمین و برمی گرده و میره به سمت داخل..
اوه دکی جون یه نصیحتت بکنم از نوعه دوستانش

سعی کن در زندگیت همیشه پایانه یک داستانو نظاره گر باشی تا از وقایعی که اتفاق میوفته مطمئن بشی بعد راهتو بکشیو بری و بقیه ماجرا رو تو ذهنه خلاقت ترسیم کنی

داستانه واقعی اینطور شد

وقتی دن دکیو مغرورانه همراه با اون بادیگارده گردن کلفت و بدریخت سیاه پوستش که دوره بازوشم 100 ه ((راستی یه سوال برام پیش اومد تو از کی اینقدر میترسی یه همچین بادیگاردیو استخدام کردی

..... ها فکر کنم میدونم ارغوان جونیمه

))) ادامه ...با هم خرسند میرفتند تا بخیالشون برا از بین رفتن دشمنه سرسختشون ضیافتی برپا دارند (((( اینو که میدونی که فرشتگانه چارلی همیشه با هم هستند و و محافظه هم و پشته هم ))) ارغوان قدرتمندانه سوار بر هلی کوپتر منتظر بود که بعد از انفجار مخفیگاه دکی معصومو سوار کنه وقتی دید معصوم تو اون تله سیاه گیر کرده سریع خودشو
رسوند بالا سرش و طناب معروفشونو اویزون کرد و معصومم سریع با با یه حرکته سوق الجیشی اونو گرفت و با یه چرخش در هوا تو جیک ثانیه تمام اون اسلحه های نیمه اتوماتیک رو از دسته سرنشینانه اون ماشینهای هشت در خارج کرد میدونی که تو این چرخشها و گیج کردنها مهارت دارم میدونی که (کامرون دیاز


)
و در حالیکه دلش برا اون اجیر شگان دستو پا چلفتی دکی میسوخت دیگه چاره ای جز شلیک نداشت و اون صدای قه قهه شلیک که دکی شنید زمانیکه داشت با خوشحالی شامپاین میل میکرد همراه با کبابه بره و تو تصوراتش چیزی دیگر برداشت کرده بود در حقیقت صدای تارو مار شدنه گروهش بود


البته ارغوان هم هوامو داشت و 3 نفرشونو از بالا به درک واصل کرده بود

دکی جون خوشم نیومد از این آدمهایی که اجیرشون کرده بودی بابا یکم حرفه ای ترشو خبر میکردی یکم باهاشون درگیر میشدم اینا که خیلی آسون ....... اه

حیفه اون 10000000000 میلیون $ که بهشون داده بودی

و اکنون دوربین کلوزاپی از چهره معصوم نمایش میدهد که رضایتمندانه از طناب بالا میره تا خودشو به ارغوان برسونه و شاکی از دسته شانلی .چون قرار بود اون لحظه آخر بمب و چک کنه از دستههاین دخمله حواس پرت

مگه دستم بهش نرسه


و صحنه فوق العاده بعدی زمانیکه که دکی جون متوجه این حقیقته تلخ میشه و چهرش خیلی تماشایی خواهد بود
.