Recent content by donia

درین ظلمت سرا تاکی ببوی دوست بنشینم/ گهی انگشت بر دندان گهی سر بز زانو

رفیقان چنان عهد صحبت شکستند/ که گویی نبوده ست خود آشنایی

دلا دیدی که آن فرزانه فرزند/ چه دید اندر خم این طاق رنگین

تا مگر جرعه فشاند لب جانان بر من/سالها شد که منم بر در میخانه مقیم

سلام معصومه جونم :heart: خوبی خانومی؟ چه خبر؟ خوشی؟ نماز روزت قبول:gol:

وقتی کنار اون کسی باشم که دوستش دارم اونوقته که آروم میشم ;)

واقعا نمیشه چیزی گفت....... جای تاسف داره:(

بنیامین خواهش میکنم فقط جوابمو بده لطفا

کاملا باهات موافقم ، مخصوصا با جمله اخریت;)

مرسی خوبم،اره دیگه هفته دیگه دارم میرم ، اره همش قطع هستش دنبالشن درست کنند

مرسی خیلی قشنگ بود ، ولی کار مشکلیه ها:surprised:

اونقد وقت ندارید که جواب یک پیامو هم نمیدید؟

شرم از ان چشم سیه بادش و مژگان دراز هر که دل بردن او دید و در انکار منست

همه دوست دارند پیش خونوادهاشون باشند و ازشون دور نباشند ولی در همه ی شهرها دانشگاهها ی معتبر نیست و همچنین رشته های محدودی وجود داره ، مثلا جایی که من هستم فقط دانشگاه پیام نور هستش ،به خاطر همین باید فرسنگ ها از خونوادم دور باشم تا بتونم یه دانشگاهی درس بخونم که امکانات داشته باشه و اون رشته ای...

سلام حال شما؟:دی