با تب تنهایی جانکاه خویش
زیر باران می سپارم راه خویش
شرمسار از مهربانی های او
می روم همراه باران کو به کو
چیست این باران که دلخواه من است؟
زیر چتر او روانم روشن است
همدلی کو ؟ تا شوم همراه او
سر نهم هر جا که خاطرخواه او!
شاید از این تیرگی ها بگذریم
ره بسوی روشنایی ها بریم
می روم شاید کسی پیدا شود
بی تو کی این قطره ی دل , دریا شود؟
با تب تنهایی جانکاه خویش
زیر باران می سپارم راه خویش
سیل غم در سینه غوغا می کند
قطره ی دل میل دریا می کند
قطره ی تنها کجا , دریا کجا
دور ماندم از رفیقان تا کجا