اين مضحك نيست
در هنگامه ى مرگ نيز
ترسى استعاره وار با ماست ؟
،
بگذار تا نازك خوران ، خورند تن اين گردكشان را
عبرتى كه نيست
لااقل
دلى از عزا به در آيد
،
آدمى ، در طول نسل هاى خويش
دچار يك گيج خوردن مزمن گشته است
و اين گيجى
ارث پدرانمان
و پدران و پدرانمان
به فرزندان گيج ناخورده ى خويش است...
نشسته در آغاز يك ساحل
پشت به دريايى كه از تمام بودنش
سر كوفتنش
نعره هاى بى گاهش
كه ميگويد :
هاى ، من اينجايم ، نگاهم كن ... ؟
مى رسد ، تنها
،
و من در نهان خويش ، خواهم گفت :
من با قلب آشفته ى تو
من با نعره هاى تو
من با صداقت تو
من با يك رنگى تو
قهرم ، آرى قهر
،
هرچه ميخواهى ، صدايم زن...
سپاس مهربانی شما را :gol:
از دل تا قلم ، جستاری است که یادگاری من خواهد بود
از برای دوستان این دیار
نوشته های خویش را متمرکز در این جستار خواهم کرد
و نگاشته های دوستان نیز میتواند کمک کند به من تا ضعف های خویش را بشناسم
،
حال هرچه خود صلاح می دانید
سپاس :gol:
درود :gol:
" نوشته ها خون های نویسنده اند " نیچه
دستی اگر از برای قلمی می رود
آن دست مقدس است
زیرا
اندیشه ای را از گذر واژه ها
عیان می سازد
،
خواستم تا مقدس دست هایی
که قلب هایی را به تصویر میکشند
به تبرک نگاه هایی زیباجوی اورم
،
از همین مقصود
آغاز گر جستاری گشتم
" از دل تا قلم "
باشد...
گفتی : در هیچ زاویه ای از تو ، به شک نمی روم
گفتم : چشمه ی دوست داشتنم خشکیده می شود
لحظه ای درنگ
چشمانت پر از دو دل بودن ها
آرام زیر لب : ترسیدم
آرام زیر لب : ترس ، نوزاد چموش شک است
س.م.چتر به دست