bmd
پسندها
2,747

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • اون تاپیکه تکراری بود

    در درون من همیشه دو ابله وجود داشته است، یکی بجز ماندن در مکانی که هست هیچ نمی‌خواهد و دیگری تصور می‌کند که در آیندهٔ نزدیک، زندگی ممکن است اندکی کمتر سهمگین باشد

    ساموئل بکت
    عمو جون....
    امشب از یادم بردی غصه هامو...
    دعا کن فردا دوباره جوونه نزنن...
    روز سختیه فردا....
    دعا کن..
    شبت خوش!
    سلام داداش.من شعرشم تو همون پست گذاشتم که.دوباره ببین
    خوشحالم که خوشت اومد.منم زیاد سنگین گوش نمیدم
    گناه و ترس؟!:biggrin:از کجا فهمیدی؟
    چرا نباید تو این دنیایی که هیچ کس به دل آدم سر نمی زنه ما در خونه همو بزنیم به جای اینکه به هم دلگرمی بدیم برای بودن از رفتن بگیم؟چرا نباید دلامون طعم عشق و ایمان رو بچشه؟
    عمو جون...
    دارم میرم جلو...
    می خوام یه بار دیگه مایه افتخار بشم....
    بزرگی عمو...
    یادت باشه اگه من رفتم اون تاپیک....اگه یه جایی واسه حرفام پیدا کردم تو اونجارو نشونم دادی....
    شبت خوش!
    درکش خیلی آسون تعجب میکنم..گاهی اوقات انقدر فکر میکنیم سوالات سخته که نمیتونی به ساده ترین سوال ها پاسخ بدیم!!ساده بنگرید!!
    من تسکینی ندادم بهتون...خواستم راه رو هموار کنم
    شب شما هم خوش
    آره راست می گی.... ادامه ندیم بهتره...من به جای همه پست هام می گم ببخشید....از عذرخواهی هراسی ندارم...اما یادت باشه این رسم وفا نیست که نذاری من برمو خودت بری....
    بگو من چه بی وفایی کردم؟
    من فقط گقتم با خدا حرف بزن...
    رفتی و دیگه نیمدی...
    من؟؟
    تو یه جوری شدی...
    من از اول بد بودم اما تو...
    بله بد دردیه ولی میشه باهاش زندگی کرد..از من یاد بگیر..
    با این طرز حرف زدن می خوای بگی دیگه عموم نیستی؟
    باشه...
    اگر روزی کسی باورت نکرد گله مند نشو...
    آره ...
    من یه غریبم...
    خوشم میاد که احوال ما دردمندان و مستضعفان رو خوب میفهمی
    حالا این شد:d
    اراه دیگه این دردیه که با این مردم نا اگاه داریم........
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا