B
پسندها
1,872

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • اره ...به اینا بیشتر علاقه دارم...اشکالی داره؟؟:D
    بزرگی داش مصطفی مه کوچکتم هم طولته قبول داریم هم عرضته.
    باای.
    سلام داداش.ممنون برا عکس.این ک گفتی ینی چ؟؟؟
    ( :.: )
    < اا >
    _// _

    هام ایچه تا ماچی وم نی تکو نمورم!
    اره دیگه
    تو دانشگاه داشتم دوست خرم ابادی
    مرامشونم دیدم:smile:
    مردی جوان در راهروی بیمارستان ایستاده،نگران و مضطرب.
    در انتهای کادر در بزرگی دیده می شود با تابلوی"اتاق عمل"
    چند لحظه بعد در اتاق باز و دکتر جراح با لباس سبز رنگ از آن خارج می شود
    مرد نفسش را در سینه حبس می کند.
    دکتر به سمت او می رود.
    مرد با چهره ای آشفته به او نگاه می کند.
    دکتر: واقعاً متاسفم، ما تمام تلاش خودمون رو کردیم تا همسرتون رو نجات بدیم.
    اما به علت شدت ضربه نخاع قطع شده و همسرتون برای همیشه فلج شده
    ما ناچار شدیم هر دو پا رو قطع کنیم، چشم چپ رو هم تخلیه کردیم
    باید تا آخر عمر ازش پرستاری کنی،با لوله مخصوص بهش غذا بدی
    روی تخت جابجاش کنی، حمومش کنی، زیرش رو تمیز کنی و باهاش صحبت کنی ...
    اون حتی نمی تونه حرف بزنه، چون حنجره اش آسیب دیده ...
    با شنیدن صحبت های دکتر به تدریج بدن مرد شل می شود، به دیوار تکیه می دهد.
    سرش گیج می رود و چشمانش سیاهی می رود.
    با دیدن این عکس العمل،دکتر لبخندی می زند و دستش را روی شانه مرد می گذارد.
    دکتر: هه !شوخی کردم...زنت همون اولش مُرد !!!!!
    مصطفی جان
    م کاری پیش امدم باید برم
    روز خوبی داشته باشی بای
    ولا هین مه بلایی گریتشه بیه چی بارو بهاری میا و میره.

    خوه هین تو هیسا د ای مال مفت سی خوت استفاده میکی.
    اکشال نداره
    خ.ب اسم منم عربیه
    نمیدونم اون موقع خانوادهامون چه فکری میکردن
    ولی من اسممو دوس دارم:smile:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا