Behnegar_mehraz8

Behnegar_mehraz8

کاربر ممتاز
عضو جدید 36 از دیار حافظ ...
عضویت
ارسال ها
301
پسندها
983
امتیاز
0

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • مهران براری
    وااااااااااااااااااااااااااااااای زلزلهههههههههههههههههههههه فرار کنینننننننننننننننننننننننن.
    masib
    سلام خاله جون خوووووووووووفم خدا خدا میکنم امتحانا زود تموم بشه...دیگه مردم از شب بیداری هام چیگدر این پروژه ها سخته،تازه خاله دستمم با شیشه بریدم دستمم درد میکنه:(
    خاله جون قربونت بشم تو خوبی؟روزگار به کام هست؟
    Behnegar_mehraz8
    دوستای عزیزو خوبم و همه خواهر زاده های عزیزم.... فعلا تا مدتی خدانگهدار........دوستون دارم]
    Behnegar_mehraz8
    دوستای عزیزو خوبم و همه خواهر زاده های عزیزم.... فعلا تا مدتی خدانگهدار........دوستون دارم:smile:
    مرد قبیله
    سلام شنیدم شما خاله کوچیکه باشگاه هستی منم دلم می خواد خان عموی باشگاه بشم راش چیه؟کمکم کنید تا راشو پیدا کنم.
    ♥MitrA
    شرمنده خاله نت قطع میشد هی
    با تلفن مشکل داره
    :دی
    تا زنگ میخوره اون قطع میشه
    کار مامانمه تا نیام نت
    :دی
    masib
    مرسی خاله جووووووووووووووووون قربونت بشمممممممممممممم خاله خوب:smile:
    yunes_prg
    درویشی به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده میشود.

    پس از اندك زمانی،

    داد شیطان در می آید.

    رو به فرشتگان می كند و می گوید :

    جاسوس می فرستید به جهنم؟

    از روزی كه این مرد به جهنم آمده مدام در گفتگو است

    و جهنمیان را راهنمایی می كند و...

    سخن درویشی كه به جهنم رفته بود این چنین است؛

    با چنان عشقی زندگی كن كه حتی بنا به تصادف،

    اگر به جهنم افتادی خود شیطان تو را به بهشت باز گرداند!!!
    Ehsan_M
    علیک. سلام
    ممنون
    شما خوبید؟
    این عکسرو گذاشتید اینجا هرکی از راه برسه لپا بچه رو میکنه چیزی ازش نمیمونه
    yunes_prg
    دستانم را پر میدهم بیرون پنجره

    با انگشتانم نوازشش می کنم
    او را به آغوش می کشم

    برایش
    از خزان و انار
    از ساعت های انتظار
    از بی قراری ها و چشم به آسمانی ها می گویم

    تا نیمه خود را از پنجره بیرون کشیده ام
    با عِطرش مست میشوم
    مست در آغوشش به رقص میآیم

    با سر انگشتانم
    با صورتم
    قطراتش را به جان میخرم ...

    باران را می گویم ...
    باران را ...
    yunes_prg
    هیچ کس فکر نکرد
    که در آبادی ویران شده دیگر نان نیست
    و همه مردم شهر
    بانگ بر داشته اند
    که چرا سیمان نیست
    و کسی فکر نکرد
    که چرا ایمان نیست

    و زمانی شده است
    که به غیر از انسان
    هیچ چیز ارزان نیست .
    yunes_prg
    رفیق ... زمستون رسیده .. سردت شد خبرم کن تا بیام برات بسوزم ..
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا