B
پسندها
150

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • خیال کنــــــــــ روزگارمـــــــــــــ رو به راه

    خیال کنـــــــــــــــ رفتـــــــــــــــــــــی و دلم نَمُـــــــــــــرده

    خیال کن هیچی بین ما نبوده

    خیال کن خیلی ساده داره میری

    خیال کن بی خیالـِ بی خیالمــــــــــ

    شاید اینجوری آارامش بگیری

    گذشتی از منو ساکتـــــــــــ نشستمــــــــــ

    گذشتی از منو دیدی ک خسته امـــــــــــ

    تو یادت رفته ک تو چ حالی <> کنارتـــــــــــ بودم و زخم هات رو بستمـــــــــــ

    خیال کن ک سرمـــــــ گرمــــــــ ع3ی3مــــــــ

    خیال کن بی تو هیچ دردی ندارمـــــــــ

    خیال کن زمستون ِ ولی من توی شبا هام شب سردی ندارمــــــــ

    خیال کن قلبـــ من شکستنی نیستـــــــ

    خیال کن حق م تنها بمونمـــــــــــ

    خیال کن عاشقمــــــــ بودی ولی من

    شاید قدر تورو هرگـــــــــــــــــــز ندونم

    گذشتی از منو ساکتـــــــــــ نشستمــــــــــ

    گذشتی از منو دیدی ک خسته امـــــــــــ

    بنویس،همیشه بنویس!

    همیشه را بنویس

    کودکی شعر را ،شعر کودکی را

    هرکجا هستی بنویس!

    "هر" را ،"کجا"را،"هستی" را

    همه را بنویس

    همیشه را بنویس

    بنویس:می نویسم!

    من هم مینویسم

    بنویس:تنها صوتی که چرت واژه ای را پاره نمیکند،
    قلمیست که فریاد نوشتن بر لب دارد!!
    و...
    روزهای بارانی را خیلی دوست دارم....

    معلوم نمیشود منتظر تاکسی هستی یا آواره خیابان ها.....

    بخار هوا ماله سرماست یا دود سیگار.....

    روی گونه ات اشک هست یا دانه های باران...
    آنقـــــدر دلـــم را شکسته انـــد

    کـــه تمام راه هــای منتهی بـــه دل خــراب شـده است

    چندیست تــابـــلو زده ام

    کارگران مشغول کارنـــد آهسته بــرانید

    نـــه بـــرای دل شکسته ام

    بــــــرای شما کـه از زخـم دلـــم زخــم بـــر نــداریـــد
    ماندن همیشه خوب نیست،

    رفتن هم همیشه بد نیست،

    گاهی رفتن بهتر است.گاهی باید رفت.

    باید رفت تا بعضی چیز ها بماند.

    اگر نروی هر انچه ماندنیست خواهد رفت.

    اگر بروی شاید با دل پر بروی و اگر بمانی با دست خالی خواهی ماند.

    گاهی باید رفت و بعضی چیزها که بردنی ست با خود برد،

    مثل یاد،مثل خاطره ،مثل غرور،

    و انچه ماندنیست را جا گذاشت،مثل یاد،مثل خاطره،مثل لبخند.

    رفتنت ماندنی می شود وقتی که باید بروی،بروی.

    و ماندنت رفتنی میشود وقتی که نباید بمانی بمانی.

    برو و بگذار چیزی از تو بماند که نبودنت را گرانبها کند.

    برو وبگذار پیش ازاینکه رفتنت دردی بر دلی بنشاند،خاطره ای پر حسرت شود
    دلتنگی هایم را چگونه گویم وقتی قلم نیز نمی نویسد.....!


    تا جایی که خورشید به راهش ادامه دهد من هم ادامه خواهم داد و تو را فراموش نخواهم کرد

    تا وقتی که دریا ساحل را فراموش نکرده

    کاش میدانستی در دل شیشه ای من چه میگذرد؟؟؟

    کاش میدانستی غروب های زندگی ام دیگر طلوعی ندارد...

    کاش نسیم غروب درد دل مرا به تو بگوید

    دلتنگت هستم

    این خط غریب

    این چشمان خسته

    این دست های منتظر

    عجیب بیقراری می کنند

    دردها و اشک هایم را از تو پنهان می کنم

    خنده هایم را به تو هدیه می دهم و شادی هایم را با تو قسمت می کنم

    عجیب دلتنگت هستم و میدانم اگر لبخند بر لب های تو بدرخشد

    قدم هایم پرواز می آموزند و دلتنگ تر میشوم از این انتظار فرسوده کننده

    که گریزی ندارد.......

    خیلی دلتنگم عشقم

    درکم کن
    از من نپرس چقدر دوستت دارم

    اینجا در قلب من حد و مرزی برای حضور تو نیست.

    به من نگو که چگونه بی تو زیستن را تمرین کنم!!!

    مگر ماهی بیرون از آب میتواند نفس بکشد؟

    مگر می شود هوا را از زندگیم برداری و من زنده بمانم؟


    بگو معنی تمرین چیست ؟

    بریدن از چه چیز را تمرین کنم ؟

    بریدن از خودم را ؟

    مگر همیشه نگفتم که تو هم پاره ای از تن منی ...

    از من نپرس که اشکهایم را برای چه به پروانه ها هدیه می دهم؟

    همه می دانند که دوری تو روحم را می آزارد!!!

    تو خود پروانه ها را به من سپردی که میهمان لحظه های بی کسی ام باشند.

    نگاهتت را از چشمم برندار مرا از من نگیر ...
    کاش مي دانستي
    چشم هايم زشكوفايي عشق تو فقط مي خواند
    كاش مي دانستي
    عشق من معجزه نيست
    عشق من رنگ حقيقت دارد
    اشك هايم به تمناي نگاه تو فقط مي بارد

    كاش مي دانستي
    دختري هست كه احساس تو را مي فهمد
    دختري از تب عشق تو دلش مي گيرد
    دختري از غمت امشب به خدا مي ميرد

    كاش مي دانستي
    تو فقط مال مني
    تو فقط مال همين قلب پر از احساس مني

    شب من با تو سحر خواهد شد
    تو نمي داني من
    چه قدر عشق تو را مي خواهم
    تو صدا كن من را
    تو صدا كن مرا كه پر از رويش يك ياس شوم
    تو بخوان تا همه احساس شوم

    كاش مي دانستي
    شعرهاي دل من پيش نگاه تو به خاك افتاده است
    به سرم داد بزن
    تا بدانم كه حقيقت داري
    تا بدانم كه به جز عشق تو اين قلب ندارد كاري

    باز هم اين همه عشق
    اين همه عشق براي دل تو ناچيز است
    آسمان را به زمين وصل كنم؟
    يا كه زمين را همه لبريز ز سر سبزي يك فصل كنم؟
    من به اعجاز دو چشمان تو ايمان دارم
    به خدا تو نباشي
    بي تو من يك بغل احساس پريشان دارم



    هیچ‌کس مثل تو احساس مرا درک نکرد
    و نفهمید که عشق
    مثل الماس تراشیده پُر از ابعاد است
    تو فقط دانستی
    چون‌که نایاب ترین الماسی
    دوستت می‌دارم
    ای که احساس مرا می‌فهمی
    ای که می‌دانی عشق
    مثل یک مثنوی شورانگیز
    پر ازِ ابیات قشنگی‌ست
    که هریک از آن
    معنی ناب و لطیفی دارد
    عشق آن تابلو زیباست که در آن پیداست
    گذر سخت زمان دوری
    گذر ساعت وصل
    به یکی چشم زدن
    روح مشتاق و ستایشگر دوست
    لب خندان و رضامند نگار
    ناز معشوق و نیاز عاشق
    بارش گریه شوق
    سرخی شرم حضور
    پیچش موی بلند
    دور انگشت نوازشگر یار
    لذت بوسیدن
    تپش تند نفس وقت وصال
    همدلی همنفسی همکاری
    روح ایثار وصبر
    وقت ناهمواری
    وهزاران تصویر
    که تو در یاد آری
    ای که در مرتبه و معنی عشق
    قافله سالاری
    فرض كن پاك كني برداشتم

    و نام تورا

    از سرنويس تمام نامه ها

    و از تارك تمام ترانه ها پاك كردم!

    فرض كن با قلمم جناق شكستم!

    به پرسش و پروانه پشت كردم

    و چشمهايم را به روي رويش رؤيا و روشني بستم!

    فرض كن ديگر آوازي از آسمان بي ستاره نخواندم

    حجره حنجره ام ازتكلم ترانه تهي شد

    و ديگر شبگرد كوچه شما

    صداي آوازهاي مرا نشنيد!

    بگو آنوقت

    با عطر آشناي اين همه آرزو چه كنم؟

    با التماس اين دل در به در!

    با بي قراري ابرهاي باراني.......

    باور كن به ديدار آينه هم كه ميروم

    خيال تو از انتهاي سياهي چشمهايم سوسو مي زند!

    موضوع دوري دستها و ديدارها مطرح نيست

    همنشين نفسهاي من شد هاي

    با دلتنگي ديدگانم يكي شده اي!
    روحـَمـ مـے خـواهـَد بــِرَوَدـ یــِڪ گـوشــِﮧ بــِشینــَد ...

    پـُشتـَش را بــِﮧ دُنـیـآ کـُنـَد ..

    زانوهـآیـَش را بـَغـَل کـُنـَد و بُلـَنـد بـُلـَند بــِگویــَد ...

    مـَن ...

    دیـگـَر بـآزے نـِمـے ڪُنـَمـ ...

    ایـטּ روزهــــا ...

    از ڪِنارِ مـَטּ ڪہ ﻣﮯگُذَرے احتیـــاطْ ڪـטּ ..

    هِزاراטּ ڪارگَرْ دَر مـטּ ..

    مَشغولِ ڪارَند ..

    روحیــِــہ امــْ ..

    دَر دَسْتـِـ تعویــض استـــْ ...

    دلــــــم ...

    اگـــر بــرای ِ تــو تـنگ مـی شــود ..

    ببخـش !

    روزم ایـن گـونه ، قـشنـگ مـی شـود ...

    دلتَنگــ... کـﮧ میشَویـﮯ دیگَـ ـر انتظـ ـار مَعْــ ـنا ندارَد ..

    یکـ نِگـ ـاه کَمـﮯ نا مهربـ ـان ..

    یکـ واژه یِ کَمـﮯدور از انتظـ ـار ..

    یکـ لَحظـ ــﮧ فاصـ ـلـﮧ ..

    می شِکند بُغضَـ ـتْ را ...

    آدم ها لالــِتــ می کننــد ..؛

    بعـد هـ ِـی می پرسند :

    چــِـرا حرف نمی زنی ؟

    این خندهـ دار ترین نـِمـ ـایشنامـه ی دنیــاستــــ ..!

    هــے کافــﮧ چـے...

    میزهایت را تک نفره کن...

    نمے بینے ؟

    همـﮧ تنهاییـــم...

    وقتــــے نـــــ ﮧ בستــــــے براےگرفتـטּ استَ ..

    نــــ ﮧ آغوشـــــے برای گریــــ ﮧ ..

    نــــ ﮧ شانــــ ﮧای براے تکیــــ ﮧ ..

    انــتــظــــار نـבاشتــــ ﮧ باشَ خنـבه‌ام واقعـــــے باشـב ..

    ایــטּ روز‌ها فقط زنـבه‌ام تـــا בیگراטּ زنـבگـــــے کننـב !!!

    مــَنُ نـِـمیدید ...؛

    اِنگـآر مــَن روح بودَم ...!!!

    یِ لــَحظـِه شــَک کــَردَم بِ وجودَم .!!

  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا