بودن را باور کن دستانت را نردباني کن براي رفتن به عرش مهرباني و چشمانت را منتظر بگذار براي زلالترين ديدار در زير نور مهتاب باور کن! هر چيز که بودن را و ماندن را به تو هديه ميکند و فراموش کن! هر چيز که تاريکي را به تو مي سپارد
دیروزها صدای پایم را فراموش کردند
و دیروز مرا فراموش کردند
و از وقتی فراموش شدم
فراموش کردم غذای ماهی را بدهم
فراموش کردم که گشنهام و صدای شکمم مرا آشفته میکند
صدای نالهی مادری که از غم فرزندش، او را عاشقانه تماشا میکند
و فردا، آه فردا، این تن ِ خسته را فراموش خواهم کرد
فردا پرواز خواهم کرد، و این تن زیر خاک خواهد پوسید
من میمانم و خدای خودم و خواستههایی که در این دنیا خدایم جواب نداد
من میمانم و دردهایم و خدایم
سلام .مرسی دست بوسه شما خوبی؟سخت درگیره.2،3 روزه یه خواستگاره آمده،ارشد برق قدرته.تو پتروشیمی اراکه.مثل همتون جواب همیشگی آبجی میخواد درس بخونه.به ازدواج فکر نمیکنه.کی این جمله را انداخت تو دهن شماها؟