atousa_m
پسندها
4,592

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • آتی جان مهران هیچ کاری با تو نداشت. من بودم که یهو اومدم سراغ تو. علتش رو هم بهت توضیح دادم.
    آهااااان! ولی عوضش خندیدیم، یه بار مصرف بودن اون کاسه کوزه ها ... درد نداشتند!!
    سلام خواهر جون. صبحت بخیر. بهتری؟
    چرا از مهران ناراحتی ؟ باید از دخی خالت ناراحت باشی!
    آبجي بابا يه خبر بد
    من صبح پاشدم برم سر سربازي! رفتم رو موبايلم صفحه لمسيش كلا خورد + خاكشير شد!
    كجا رفتين بابا يه خبري چيزي حد اقل تو سايت ميزدين
    جوابم كه ندادين ببينم كجا رفتين:(
    نيكوتين هم به راه بود؟؟
    رفتين واسه موسسه خيريه يا براي تفريح؟ :)
    تازه میگی چی شده؟ فکر می کردم می تونیم به همدیگه اعتماد کنیم.
    اگر می گفتی بهت نمیگم مهم نبود. ولی گفتی چیزی برای گفتن وجود نداره.
    نامرد. دروغگو. من به تو اعتماد کردم اما تو به من دروغ گفتی. دیگه بهت اطمینان ندارم. از اینکه اون روز به حرفت گوش کردم و باورت کردم واقعا ناراحتم.
    نه آتی جان. اولش همون آزادی اومد تو ذهنم، ولی خوب این برداشت هم احساس کردم میشه داشت، به خاطر همین بهت گفتم .
    جالبه. ولی اندام زنونه که مشخص شده، آدمو یاد ژیمناستیک میندازه!!
    مبارک باشه خواهر جونم. قشنگه ولی طول میکشه تا عادت کنیم این آبجی آتی خودمونه!!
    آتی یاد یکی از دوستان دوران دبیرستان افتادم. این بنده خدا با هیچ دختری دوست نبود و خیلی دوست داشت که یه نفرو داشته باشه. به خاطر همین هرچی جنبه تو وجودش بود، نابود کرده بود. یادمه داشتیم با چند تا از بچه ها می رفتیم استخر. این دوستم هم بود باهامون. یه دختره اومد ازمون آدرس پرسید، بعد از اینکه آدرسو بهش گفتیم و رفت، این دوستم گفت بچه ها دیدین، دختره می خواست با من دوست بشه!!! :surprised::surprised: ما که هر کاری کردیم نتونستیم راضیش کنیم که توهم زده، آخرش هم رفت جلو و ضایع برگشت. ما هم که خجالتش برامون موند.
    الان هم با گفتن این دو تا چیزی که فهمیدم، یاد اون بنده خدا افتادم!!:D
    از این روحیه ت که با خلوص نیت تمام از دخی خاله ت حمایت می کنی، بسیار خوشم میاد. خدا کمکت کنه!!
    مرسی که نگران روحیات من هستی!
    ندا خیل دلش می خواست شماره شو به من بده، تا حالا نمی دونست باید چی کار کنه، 5 شنبه ولی به بهانه فیکس کردن قرار، با گوشی خودش بهم زنگ زد، در صورتیکه تو می تونستی تماس بگیری، چون من قبلش با تو صحبت کرده بودم.
    دیدی چقدر باهوشم!!
    اسم اینا خصوصی نیست!! خصوصی یه جای دیگه س!! در ضمن الان من همچنان در نقش همون برادر نگران هستم!!!
    حالا بگم دیگه چی فهمیدم یا نه؟ عقده ای میشما!!
    این جواب پژمان من رو به سقف چسبوند از خنده! باشه، من میرم یه کم کار دارم، یه ساعت دیگه اینطورا برمیگردم.

    نمیپرسم، چون احتمال میدم سواد داری!!!!!
    خواندنی
    از تعدادی صفحاتی کاغد درست گردیده
    بر ورن کتاب می باشد
    اما شاید یه کم سبک تر
    در هنگام کتک کاری نیز بسیار مورد استفاده قرار می گیرد


    حالا بفرست
    وزن
    شدی 19
    در ضمن برای شما فقط جهت کتک کاری استفاده می شود و هیچگونه ارزش دیگری ندارد.
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا