atousa_m
پسندها
4,592

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • قربونت برم آتی جان. ممنونم ازت.
    نمی تونم بی خیال کار بشم.
    فردا باید صورت وضعیت رد کنم. بدجوری گرفتار شدم.
    جایی قرار نیست بابا
    داشتیم مچل می کردیمت
    من خودم هواسم به درس این بچه ها هست
    خیالت راحت باشه
    میشه به جمله ت بیشتر فکر کنی؟
    بی ادب
    حواسم
    :دی
    منم می‌خوام
    خوشکل چشم آبی مو زرده خودش هم ترک باشه اونجا ندارین ؟
    آتی این بچه رو اغفال نکن. بذار به درساش برسه. یه ماه بیشتر وقت نداره. بعدش هرچه قدر خواستین برین بیرون. اصلا خونه برنگردین.
    قربونت برم کارت درسته
    اتی با این بابام حرف بزن نمیذاره بیام:(
    چشم.... ببخشید مگه شما چن سالتونه.... اگه فضولی نیس البته... آخه بهتون میاد همون حدودای 19-20 باشین... ولی در کل ممنونم...
    سلام آتوسای عزیز... توی اون تاپیک زیاد نمی تونم با جزئیات تعریف کنم... چون ممکنه یکی پیدا شه ببینه... حتی به آرامش گفتم حذفش کنه... این دوسته ما 20 سالشه و آقای محترمشون 23 ساله ان.... و حدودای یه سالی میشه که با همن... ولی دختره مونده چیکار کنه... درسته کاملا شخصیه... و من به خودشم گفتم که خودت باید تصمیم بگیری... ولی می خواستم نظره بقیه رو بدونم... ممنونم... جوابی که به تاپیک دادی کاملا همه چی رو از ابعاد مختلف بررسی کرده بود... تنکس خانومی...
    وقت کردی یک کمی خودت رو تحویل بگیر...:D هیلیش رو بی خیال اون یه روده راست توی شکمش نیست.
    اما من ازش خبر دارم. به وسیله اس ام اس پرچم رد و بدل می کنیم!!!!

    آره انگار خاک مرده تو باشگاه پاشیدن. همه رفتن انگار!

    همه رفتن کسی دور و برم نیست، چنین بی کس شدن در باورم نیست!
    سلام خواهرجون. مرسی. تو خوبی؟
    دیروز که رو به موت بودم حسابی. ولی الان بهترم.
    یه کم تیک می زنه، ولی خیلی اذیت نمی کنه.
    از پسرت چه خبر؟
    بی ادب، وقتی مامانش این باشه هیلیشش هم بهتر از این نمیشه...چیه یه مدت هیلیش خاموش شده؟ عاشق شده؟ غذا کم می خوره؟ همش تو فکره؟ زانوی غم به بغل گرفته؟
    خواهر جون من با اجازه ت میرم دیگه. برم که جمع کنم.
    دعا کن راحت برسم خونه. خیلی اوضاعم خرابه.
    بچه م داره درس می خونه. وقتش کاملا پره. یک ماه بیشتر فرصت براش نمونده.
    آره. شدیدا موافقم. منم به شدت احتیاج دارم. درسته که وقتی قشم بودم یه روز با بچه ها و جمعی از ..... به کشیدن قل در کنار دریا پرداختیم، اما انجام این گونه تفریحات با خانواده لطف دیگه ای داره.
    ولی خوب دخترم که نیست که!!
    آره دیدم. متوجه منظورش هم شدم.
    توهین که اینجا نقل و نبات شده.
    منم امروز هرکاری کردم بیشتر از دو سه تا پست نذاشتم.
    یه کم رو خاکم کتابهای فلسفی هم بذارین که مطالعه کنم!!!
    آخه اینجوری خودم باید برم. ولی اگه صبر کنم تا ساعت 5، حداقل تا حدود زیادی رو با سرویس میرم. اینجوری پیاده روی هم زیاد خواهم داشت، ولی اون موقع خیلی کم میشه.
    خیلی نابودم!!
    مادرجان!!!
    منم دارم از سردرد می میرم.
    نمی دونم خودم و چه جوری برسونم خونه.
    نمی تونم کار کنم. دارم دست دست می کنم که وقت زودتر بگذره.
    حجم کاریم هم خیلی بالاس. دارم دیوونه میشم. اعصابم داره خرد میشه که همین قضیه سردردم و تشدید می کنه.
    آخه می دونی چیه؟ اولش نمی خواستم اینجوری بشه، یکی از دخترها دیدم مثل خودمه، بعد شروع کردیم به کلکل!!!
    بعد آخرش کم آورد شدید!!!
    تازه من این چند روز اصلا مطالعه هم نکرده بودم! ببین اگه مطالعه می کردم چی میشد؟؟
    اونی که فکر می کنی نبود!!!
    جات خالی رفتیم قلعه پرتقالی ها، اونجا خرچنگ و کوسه خوردیم!!
    دفعه بعد قراره ماهی مرکب و صدف بخوریم!!!
    خیلی خوب بود آتی!!
    بچه ها هم دوست دختراشون و آورده بودن!! بعد من همه ش تو ظرف اونا بودم!! آبروشون رفت!!!
    سایر تفریحات هم در حد قلیون بود و بس!
    از هرجایی هرطور که بخوای می تونی فایده برداری. بستگی به خودت داره که تو متن قرار بگیری یا حاشیه.
    شکر. بد نیستم.
    بد نبود. تفریحاتی داشتیم که لذتبخش بود!
    دیشب برگشتم خواهرجون.
    چی شده دوباره؟ باز با کی قهر کرده؟
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا