Asef00
پسندها
32

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • مراقب باش
    دست روزگار هلت میدهد
    ولی قرار نیست تو بیفتیاگر بی تاب نباشی و خودت را به آسمان گره زده باشی ، اوج می گیری به همیــــــــــــــــــــــــــــــــــــن ســـادگیی....
    اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی،
    و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد،
    و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد،
    و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی.
    آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد،
    بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی… ویکتور هوگو
    این متن ویکتور هوگو خیلی دوست دارم
    خیلی با معناس
    راستی ممنون از درخواست دوستی
    ان شالله دوست لایقی براتون باشم
    اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی،
    و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد،
    و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد،
    و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی.
    آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد،
    بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی… ویکتور هوگو
    ای باد صبحدم خبر دلستان بگوی

    وصف جمال آن بت نامهربان بگوی


    بگذار مشک و بوی سر زلف او بیار

    یاد شکر مکن سخنی زان دهان بگوی


    بستم به عشق موی میانش کمر چو مور

    گر وقت بینی این سخن اندر میان بگوی


    با بلبلان سوخته بال ضمیر من

    پیغام آن دو طوطی شکرفشان بگوی


    دانم که باز بر سر کویش گذر کنی

    گر بشنود حدیث منش در نهان بگوی


    کای دل ربوده از بر من حکم از آن توست

    گر نیز گوییم به مثل ترک جان بگوی


    هر لحظه راز دل جهدم بر سر زبان

    دل می‌تپد که عمر بشد وارهان بگوی


    سر دل از زبان نشود هرگز آشکار

    گر دل موافقت نکند کای زبان بگوی


    ای باد صبح دشمن سعدی مراد یافت

    نزدیک دوستان وی این داستان بگوی
    ...........[IMG].....[IMG].....[IMG].....[IMG].....[IMG]......[IMG].......

    : ೋೋ شیرینی و شام تا یه هفته مهمون «هــمــکــار مـدیــر مـــهندســی عـــمران » ೋೋ
    کوشی پس تو ؟؟؟؟
    هر وقت میای باشگاه بهم تک بزن اوکی
    فعلا
    <font color="#000080"><strong>اللهم انی اسئلک حبّک و حبّ من یحبّک و حبَّ کلّ عملٍ یوصلنی الی قربک...</strong></font><br>
    اللهم انی اسئلک حبّک و حبّ من یحبّک و حبَّ کلّ عملٍ یوصلنی الی قربک...
    <span style="color:#000000;"><strong>باز امشب ای ستــــــاره ی تابان نیامدی<br>
    باز ای سپیده ی شب هجران نیامـــــدی<br>
    شمعم شکفته بود که بخندد به روی تـو<br>
    <em>افسوس ای شکوفه ی خنـدان نیامــــدی<br>
    زندانــــــی تـــــــــو بودم و مهتاب من چرا<br>
    باز امشب از دریچــــه ی زندان نیامــــدی<br>
    با ما سر چه داشتی ای تیره شب که باز<br>
    چون سرگذشت عشق به پایـــان نیامدی</em></strong></span>
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا