aria_survey87
پسندها
5,506

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • صبورانه در انتظار زمان بمان،هرچیز در زمان خودش رخ می دهد،باغبان هرچه باغش را غرق آب کند درختان خارج از فصل میوه نمیدهند..(زرتشت)


    استاد رائفی پور عزیز شخصیتی که چند سالی هست به طور جدی و مداوم رو بحث صهیونیسم و فراماسون فعالیت میکنه
    انهم از صفحه فیس بوک ایشون براتون گذاشتم

    لینک فونت:http://s1.picofile.com/file/75304110...ngs_0.ttf.html

    فقط کافیه Q33NY (این شماره همون هواپیماهاییه که برجهای تجارت جهانی رو نابود کردن) رو تو ورد تایپ کنید و فونتشو به این فونت تغییر بدید

    شاید تا حدودی به نقش اسرائیل و ماسونها تو این جریان پی ببرید
    آدمها مثل کتابن ؛از روی بعضی ها باید مشق نوشت؛از روی بعضی ها باید جریمه نوشت؛بعضی ها رو باید چندبار خواند تا معنی شونو بفهمی؛ولی بعضی ها رو باید نخونده دور انداخت.....
    نه مساله خر زدن نیست من زیاد استرس دارم می خوام برم کلاس وقتم را خیلی می گیره
    حقیقتش درسام هم سنگینه تا دلت بخواد پروزه دارم این ترم
    اره ایمیل دارممممممممممممممم
    اخیه نی نی چه خبر مگه که نیستی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    چرا این قدر زود می خوابی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
    من هم کم کم باید شروع کنم به صورت حرفه ای بخونم راستش منم از این به بعد نتم بازه ولی نمیام حقیقتش اخه می خوام درس بخونم الف شمممممممممممم اونم معدل 19
    سلام من شما خوبید ؟؟؟؟؟؟؟
    راستی چرا نیستی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    نه بی شما دنیا خوش نیست
    سلام

    خوبم مرسی

    شما چطورین؟

    خاهش...به پایه نوشته های شما نمی رسید

    در فرصت مناسب بیشتر براتون میزارم

    ایشاالله...

    شمام همچنین
    دست ها و چشمانت.

    همین دو تا کافی است که فردی را دیوانه کنی.

    مگر این که دیوار زمان از بین برود.
    مرا که میشناسی :

    وسواس دارم !

    وقت رفتن تمام خاطرات را تا میکنم

    میگذارم کنجِ گنجه !

    بویِ نفتالین که مشامشان را پر کند

    تمامِ بیدها مجنون می شوند...!

    کوچه ها را بلد شدم؛

    خیابانها را

    مغازه ها را؛

    رنگهای چراغ قرمز را؛

    جدول ضرب را؛

    و دیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمی شوم،

    اما،،،

    هنوز گاهی

    میان آدمها گم می شوم؛

    آدمها را بلد نیستم

    خوش به حال باد :

    گونه هایت را لمس می کند

    و هیچ کس از او نمی پرسد

    که با تو چه نسبتی دارد !

    کاش مرا باد می آفریدند

    همانقدر بخشنده و آزاد

    و کاش قبل از انسان بودنت تو را برگ درختی خلق می کردند

    عشق بازی برگ و باد را دیده ای ؟!

    در هم می پیچند و عاشق تر می شوند.

    ه خیالم نطفه ی سیب را

    به وقت عشق بازی برگ و باد بسته اند ....

    پاییز برای بعضی ها دل انگیز است و برای بعضی ها غم انگیز…

    فصل باریدن اشکها…

    فصل تنهایی قدم زدن روی برگهای نارنجی…

    فصل رقصاندن آتش سیگار در سیاهی و سکوت شب…
    خواهش میکنم کسی نداری ازش بپرسی؟توباشگاه یا بیرون
    مرسی که درخواست دوستی رو پذیرفتی... اصولا جه ساعتی بالا میایی؟؟؟؟؟ واسم پیغام بذار که بدونم آقا..
    باران باشد

    تو باشی

    یک خیابان بی انتها باشد

    به دنیا می گویم ، خداحافظ ........

    مرد و فرشته



    مردی در عالم رویا فرشته ای را دید که در یک دستش مشعل و در دست دیگرش سطل آبی گرفته بود و در جاده ای نیمه روشن و تاریک راه می رفت .
    مرد جلو رفت و از فرشته پرسید : « این مشعل و سطل آب را کجا می بری ؟ »
    فرشته جواب داد : « می خواهم با این مشعل بهشت را آتش بزنم و با این سطل آب ، آتش های جهنم را خاموش کنم . آن وقت ببینم چه کسی واقعاً خدا را دوست دارد؟! »
    چپقت را چاق کن


    رئیس قبیله گفت: اگر با برادرت در افتادی و می خواهی او را بکشی، اول بنشین و چپقت را چاق کن. چپق اول که تمام شد، متوجه می شوی که روی هم رفته برای خطای انجام شده مجازات سنگینی است و خود را راضی می کنی که تنها با چوب و چماق به جانش بیفتی. آن وقت چپق دوم را چاق کن و تمامش کن. بعد به این فکر می افتی که به جای کتک زدن بهتر است به سختی دعوایش کنی. حالا چپق سوم را چاق کن. وقتی آن را تمام کردی، پیش برادرت می روی و به جای دعوا کردن ، او را در آغوش می گیری!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا