A
پسندها
837

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • جدی ؟

    چه جالب!!

    واقعا منم تحت تاثیر قرار گرفتم .

    عنوان جالبی بود.ممنونم.

    :gol:
    سلام......مرسی تو خوفی؟؟؟بابا چه عجب یادی از ما کردی!!!:D
    منو باش ..غرورم رو زیر پام له کردم و احساسات مردونه ام رو ابراز کردم در مورد اون تاپیک !!!
    .
    .
    .
    .
    .
    :mad:
    سلام آجیه گلم . مرسی . خوبم . تو خوبی ؟! ;)
    نه اصلا . افتضاح بود . مزخرفترین عیدم بود ...
    ماااااااااااااااادر .....مادر .
    .
    .
    .
    .
    ..:cry:

    هی وااااااااااااااااااای من
    زان يار دلنوازم شکريست با شکايت...گر نکته دان عشقي بشنو تو اين حکايت
    بي مزد بود و منت هر خدمتي که کردم...يا رب مباد کس را مخدوم بي عنايت
    رندان تشنه لب را آبي نمي دهد کس...گويي ولي شناسان رفتند از اين ولايت
    در زلف چون کمندش اي دل مپيچ کان جا...سرها بريده بيني بي جرم و بي جنايت
    چشمت به غمزه ما را خون خورد و مي پسندي...جانا روا نباشد خون ريز را حمايت
    در اين شب سياهم گم گشت راه مقصود...از گوشه اي برون آي اي کوکب هدايت
    از هر طرف که رفتم جز وحشتم نيفزود...زنهار از اين بيابان وين راه بي نهايت
    اي آفتاب خوبان مي جوشد اندرونم...يک ساعتم بگنجان در سايه عنايت
    اين راه را نهايت صورت کجا توان بست...کش صد هزار منزل بيش است در بدايت
    هر چند بردي آبم روي از درت نتابم...جور از حبيب خوشتر کز مدعي رعايت
    عشقت رسد به فرياد ار خود به سان حافظ...قرآن ز بر بخواني در چارده روايت
    کنارم هستی
    و اما دلــــــم تنگ میشه هـر لحظه
    خودت میدونی عادت نیست فقط دوست داشتنه محضه
    کنارم هستی و بازم بهونه هامو میگیرم
    میگم وای چقدر سرده میام
    دستاتو میگیرم

    یه وقت تنها
    نری جایی که از تنهایی میمیرم
    از اینجا تا دم درهم بری دلشوره میگیرم
    فقط تو فکر این عشقم تو فکر بودن با هم
    محاله پیش من باشی برم سرگرم
    کاری شم



    میدونم که
    یه وقت هایی دلت میگیره از کارم
    روزای که حواسم نیست بگم خیلی دوست دارم
    تو هم مثل منی انگار از این دلتنگی ها داری
    خدانکنه عزیزدلم...بله با یه دنیا مهربونی و صفا بازشد.
    شادباشی گلم...

    سلام خانومی...متاسفانه پیامت خالی بود اما سرشار از محبت...ممنونم عزیزم.
    وقتي كه دلگير و تنها مي شي ؛ وقتي خسته و بي پناهي . وقتي از دست هيچ كس كاري بر نمي يايد.

    وقتي شب زودتر از هميشه مي ري بخوابي تا سرت رو توي با لشت كه به سفيدي و نرمي ابر هاست فرو كني و هق و هق گريه كني و دلت خالي بشه . وقتي دلت ميخواد كه روي بلند ترين قله دنيا بنشيني و از

    اون بالا همه چيز رو نگاه كني . وقتي دلت ميخواد كه روي ابر ها بشيني و مثل يه قاليچه پرنده با هاش

    اين ورواون ور بري .

    وقتي دلت مي خواد پنجره اتاقت رو كه باز مي كني رو به يه دريا آبي باشه . وقتي دلت مي خواد توي يه جنگل سبز تنها قدم بزني . وقتي كه هيچ كدوم از اين وقتي ها برات شدني نيست

    فقط و فقط يه چيزه كه آرومت ميكنه . ...جانمازت.... كه پر از گل هاي ياس سفيد و خوشبوست . وقتي جانمازت رو باز مي كني بوي خوبش تمام اتاقت رو پر مي كنه . اون لحظه است كه يه چيز بهت

    قوت قلب ميده و آرومت مي كنه :

    خداست
    ..خــــدا... خــــــــــدا.... خـــــــــــــــدا...
    مرسی شکر خدا خوبم
    ولی نبودی حسابی دلمان تنگ گرفته بودا
    الانم دانشگام باید برم ساعت 4 کلاس دارم البته گذشته از 4 ولی به هر حال:D
    بای فعلا
    سلام مامی خودم مرسی خوبم تو خوبی مامی چرا نگفته گذاشتی رفتیحالا کجا بودی مسافرتی چیزی بودی؟
    چشام دارن سیاهی میرن از خستگی خبر ها که پیش تو هست نذاری بری یه هفته دیگه ببینمت من فردا صبح الاطلوع کلاس دارم باید زود بخوابم
    مام سلامتي.واسه اين گفتم چون خودم تو كار طراحي داخليم
    چند تا از اقوامم شركت دارن من واسشون طرح مي زنم شايد مي تونستم واسه اجيم كاري كنم.بازم هر جور خودت راحتي;)
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا