عبور تو
بر گیسوان باد چنگ میزنی...
صدای شیهه ی اسبی بلند میشود...
که درتو فریاد حضور میکشد...
وتو...معلق تر از صدا....
بر اسمان سکوت...
نقش جاودانه ی اوج را
تصویر میکنی...
ومن اینجا...
بر روی سکوی خیال
ذرات ابدیه خاطراتت را
جانی دوباره میبخشم...
و رسا تر از قبل
هق هق لبخند هارا
بر شانه های زمان
می انگارم...
تاروزی...
که باد
با تلاطم دوباره ی امواج تو
مرا از این خیال دور
بیدار کند...
کاش زودتر...
(ومن در این لحظه در سکوتو نور...غرق میشوم)
آ.آ.خ...