ali tanha91
پسندها
2

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • تماشای تو...
    تقصیر دلم چیست ؟ اگر روی تو زیباست
    حاجت به بیان نیست که از روی تو پیداست

    من تشنه ی یک لحظه تماشای تو هستم

    افسوس که یک لحظه تماشای تو رویاست
    غایت ناز...
    این گردش چشمان تو یا غایت ناز است ؟
    وین سلسله ی زلف تو یا عمر دراز است ؟

    تنها نگه او دل ما را نفریبد

    چشم همه خوبان جهان شعبده باز است
    تا کی ؟...
    تا کی دل من چشم تری داشته باشد ؟... ای کاش دل از دل خبری داشته باشد
    در سینه به جز نخل محبت ننشاندیم .....ای کاش که آخر ثمری داشته باشد

    از هر دو جهان قطع نظر می کند آخر ......هر کس که به رویت نظری داشته باشد

    ایدل! ز فراق اینهمه فریاد و فغان چیست؟...... شاید شب هجران سحری داشته باشد..
    در آتشم...
    در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
    عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم

    با عقل ، آب عشق به یک جو نمی رود

    بیچاره من که ساخته از آب و آتشم


    بی دوست ...
    بی دوست شبی نیست که دیوانه نباشم ...
    مستم اگرم ساکن میخانه نباشم ...
    ماهی کرده ام پیدا...
    نگاهی کرده در آفاق و ماهی کرده ام پیدا
    چه روشن ماه و روشن بین نگاهی کرده ام پیدا

    من آن بخت سپید خود که گم شد سالها از من

    کنون در گوشه ی چشم سیاهی کرده ام پیدا
    گفتم تو...
    گفتم تو شیرین منی ... گفتی تو فرهادی مگر ؟
    گفتم خرابت میشوم ... گفتی تو آبادی مگر ؟

    گفتم ندادی دل به من ... گفتی تو جان دادی مگر ؟

    گفتم ز کویت می روم ... گفتی تو آزادی مگر ؟

    گفتم فراموشم مکن ... گفتی تو در یادی مگر ؟
    هنوز...
    از یاد تو برنداشتم دست هنوز

    دل هست به یاد نرگست مست هنوز


    گر حال مرا حبیب پرسد گویید

    بیمار غمت را ، نفسی هست هنوز
    تنها بیا...
    زین همرهان ، همراز من تنها تویی ، تنها بیا
    باشد که در کام صدف گوهر شوی ، یکتا بیا

    مفتون خویشم کردی از حالی که آنشب داشتی

    بار دگر آن حال را ، کردی اگر پیدا بیا
    یارا...
    ما مستمند ومسکین ، دلبرغنی ودارا
    او را نبوده یاری ، ما را نمانده یارا

    ما از لطیف طبعی ، همرنگ شیشه و گل

    او از درشت خویی ، همسنگ خار و خارا

    عاشق روی تو...
    از تو رخ برنداریم که ما دل شکسته ایم
    خاکستریم و بر سر آتش نشسته ایم

    ما خون نکرده ایم ، کسی را نکشته ایم

    بد کرده ایم که عاشق روی تو گشته ایم
    همدمم باش...
    گل عشق تو هستم ، شبنمم باش دلم دنیای زخمه ، مرهمم باش
    ز درد بی کسی قلبم شکسته به شهر بی کسی ها همدمم باش
    ماه دیده ...
    شبها به ماه دیده تو را یاد می کنم
    با مه ، فسانه گفته و فریاد می کنم

    شاید تو هم به ماه کنی ماه من ، نگاه

    با این خیال ، خاطر خود شاد می کنم
    اندیشه ی پرواز...
    من به تنهایی یک چلچله در کنج قفس ...
    بند ، بند وجودم ، همه در حسرت یک پرواز است ...

    من به پرواز نمی اندیشم ...

    به تو می اندیشم ...

    که تو زیباتر از اندیشه ی یک پروازی ...
    تک دلم ...
    در بازی دل نگاه من ، مست تو بود
    هر برگ دلم شکسته پا بست تو بود

    من شاه دلم را به زمین انداختم

    اما چه کنم که تک دلم دست تو بود
    امشب...
    هر چند به سودای رخت خانه به دوشم
    این خانه به دوشی به دو عالم نفروشم

    مردم ز غمت لب به شکایت نگشودم

    هر چند بود سینه پر از شکوه ، خموشم

    امشب مهی از طلعت خود پرده برافکند

    کز دیدن رویش نه خرد ماند و نه هوشم !

    امشب مه من...
    امشب ، مه من ، باز به سودای تو بودم
    سر تا به قدم غرق تمنای تو بودم

    گه یاد لبت کردم و گه قامت و گه روی

    یعنی که : به سودای سراپای تو بودم

    ای خضر مسیحا نفس ، از درد جدایی

    می مردم و محتاج مداوای تو بودم

    هرگز به تماشای گل و لاله نرفتم

    در گلشن جان ، محو تماشای تو بودم

    ای فتنه ،تو مست ازمی مینای که بودی؟

    من شب همه شب مست،زمینای تو بودم
    تار و پودم پر شد از سودای دوست
    نیست دیگر در دلم جز جای دوست

    جان فشانم در ، بهای بوسه ای

    می شناسم ، قیمت کالای دوست

    کامم امروز از لبش حاصل نشد

    تا چه باشد ، وعده ی فردای دوست

    روز محشر مست می خیزد ز جای

    هر که شد مست از می مینای دوست
    گاه دلتنــــــــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــــــــــی ها

    حسرتــــــــــــــــــــ ها را می شمارم

    و باخــتـن ها

    وصدای شکـــستن را

    … نمیدانم من کدامـــــــــین امید را ناامـــــــــــــید کردم

    وکـــــــــــــــدام خواهش را نشنیدم

    وبه کدام دلتنگــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــی خندیدم

    که چنین دلتنگــــــــــــــــــــ ـم




    یاد من باشداز فردا صبح

    جور دیگر باشم

    بد نگویم به هوا، آب ، زمین

    مهربان باشم، با مردم شهر

    و فراموش کنم، هر چه گذشت

    خانه ی دل، بتکانم ازغم

    و به دستمالی، از جنس گذشت

    بزدایم دیگر،تار کدورت، از دل

    مشت را باز کنم، تا که دستی گردد

    و به لبخندی خوش

    دست
    ...
    من اين متنو خيلي دوس دارمممم
    واسه اين 2 بار ميذارمش:d

    می‌نويسم از تو

    شبي از پشت يك تنهايي نمناك و باراني تو را با لهجه ي گل هاي نیلوفر صداكردم
    تمام شب براي باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم
    پس ازِ يك جستجوي نقره اي در كوچه هاي آبي احساس تو را از بين گل هايي كه در تنهايي ام روييدبا حسرت جدا كردم و تو در پاسخ آبي ترين موج تمناي دلم گفتي دلم حيران و سرگردان چشماني ست رويايي...
    و من تنها براي ديدن زيبايي آن چشم تو را در دشتي از تنهايي وحسرت رها كردم
    همين بود آخرين حرفت و من بعد از عبور تلخ و غمگينت حريم چشمهايم را به روي اشكي از جنس غروب ساكت و نارنجي خورشيد وا كردم
    نمي دانم چرا رفتي؟
    نمي دانم چرا ، شايد خطا كردم
    و تو بي آن كه فكر غربت چشمان من باشي
    نمي دانم كجا ، تا كي ، براي چه ،
    ولي رفتي و بعد از رفتنت باران چه معصومانه مي باريد
    نمي دانم چرا ؟ شايد به رسم و عادت پروانگي مان باز براي شاديو خوشبختي باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم
    می‌نويسم از تو

    شبي از پشت يك تنهايي نمناك و باراني تو را با لهجه ي گل هاي نیلوفر صداكردم
    تمام شب براي باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم
    پس ازِ يك جستجوي نقره اي در كوچه هاي آبي احساس تو را از بين گل هايي كه در تنهايي ام روييدبا حسرت جدا كردم و تو در پاسخ آبي ترين موج تمناي دلم گفتي دلم حيران و سرگردان چشماني ست رويايي...
    و من تنها براي ديدن زيبايي آن چشم تو را در دشتي از تنهايي وحسرت رها كردم
    همين بود آخرين حرفت و من بعد از عبور تلخ و غمگينت حريم چشمهايم را به روي اشكي از جنس غروب ساكت و نارنجي خورشيد وا كردم
    نمي دانم چرا رفتي؟
    نمي دانم چرا ، شايد خطا كردم
    و تو بي آن كه فكر غربت چشمان من باشي
    نمي دانم كجا ، تا كي ، براي چه ،
    ولي رفتي و بعد از رفتنت باران چه معصومانه مي باريد
    نمي دانم چرا ؟ شايد به رسم و عادت پروانگي مان باز براي شاديو خوشبختي باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم
    http://www.tooptarinmusic.com/1391/06/17/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-%D8%A2%D9%84%D8%A8%D9%88%D9%85-%D8%AC%D8%AF%DB%8C%D8%AF-%D8%A7%D9%81%D8%B4%DB%8C%D9%86-%D8%A2%D8%B0%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D9%86%D8%A7%D9%85-6-%D8%B5%D8%A8.html
    كجايي كه تنها شبارو ميخوابم
    يه كابوس وحشي مياد هي سراغم
    اخه وقتي رفتي نگفتي ميترسم
    شبا هر صدايي مياد من ميلرزم

    بگو تو رگ هات چيه به جاي غيرت
    دو سي سي مواد يا كه دنياي خفت
    كجا رفته عشقت كجا رفته ناموس
    كه هر نا نجيبي نشه واسه ما دوست

    تو گفتي بيا تا بگيريم تو آغوش
    تو قول داده بودي نشم من فراموش
    تو رفتي نگفتي مبادا بلرزم
    مبادا بدون تو يك وقت بلغزم

    بيا و ببين ادما صف كشيدن
    ميگن اون كه رفته امونم بريدن
    يعني خونه من نداشت هيچ حرارت
    كه تو دور آتيش بشيني به ذلت

    كجايي كه تنها شبارو ميخوابم
    يه كابوس وحشي مياد هي سراغم
    اخه وقتي رفتي نگفتي ميترسم
    شبا هر صدايي مياد من ميلرزم

    بگو توي رگ هات چيه جاي غيرت
    دو سي سي مواد يا كه دنياي خفت
    كجا رفته عشقت كجا رفته ناموس
    كه هر نا نجيبي نشه واسه ما دوست
    ببين گاهي يه وقتايي دلم سر ميره از احساس
    ن مي خوابم ن بيدارم از اين چشماي من بيداس
    تنم محتاجه گرماته زيادي دل ب تو بستم
    هيچ دردي در اين حد نيس من از اين زندگي خستم
    دلم تنگ ميشه بيش از حد، دلم تنگ ميشه بيش از حد...
    جسارت میخواهد نزدیک شدن به افکار دختری که روزها مردانه با زندگی میجنگد، اما شبها بالشش از هق هق دخترانه خیس است.....
    جسارت میخواهد احساس نکردن حس غریبانه ی دختری را که احساس لبریز قلبش با وجود تمام پیچ وخم جاده ی زندگی پر تلاطمش فقط و فقطبه پای یک عشق یک طرفه ریخته شود.....
    جسارت میخواهد وقت پشت پا زدن به تمنای دختری که تنها تمنایش دیدن لبخند رویایی تو پشت دیوار های سنگیه آینده ی عذاب آور بی توست.....
    جسارت میخواهد زمان شنیدن اما بی تفاوت رد شدن از صدای گریه های دختری که با سن کم و قد نیم قدش در برابر یک دنیا مشکل قد کشیده.....
    جسارت میخواهد زمانی که میتوانی دستت را دراز کرده و از کوله بار غم این دختر دلتنگی را حذف کنی اما به جای درک کردن وماندن، حسش را درک نکنی و مثل همیشه خراب کنی.......
    :w30:
    سلام منم دلم بيام ميخواس خب يه چيزي مينوشتي.دي
    دوستتتتتتتتتتتتتتتت دارم:gol:
    در زندگــــــــــی

    سه چيز باز نميگردد:
    زمان،كلمات و موقعيتها.

    سه چيز نبايد از دست برود:
    آرامش،اميد و صداقت.

    سه چيز قطعي نيست:
    رؤياها،موفقيت و شانس.

    و سه چيز از با ارزش ترينهاست:
    عشق،اعتماد به نفس و دوستان واقعي.

    اين يكيو خوندم اشك تو چشام جمع شد.:cry:

    تجسم کن کنارت باشد,شب ،قبل از خواب
    نگاهش کنی
    تا
    مطمئن شوی که هست که می ماند
    صبح که بیدار شوی هم ،هنوز هست !
    ... که خواب نیست که حقیقت دارد بودنش !
    فکرش را بکن
    نگرانیت را بفهمد,نگاهت کند,ببوسدت,نزدیکتر شود
    طوری که نفسش صورتت را گرم کند
    بگوید:
    بخواب عزیزکم,بخواب نفسم
    من تا همیشه کنارتم
    بخواب که فردا خیلی کار داریـــــــــــــــم !
    و این ، یعنی ،زندگـــــــــی......
    خودِ زندگی...
    "آهای غریبه ...!
    کنارش میشینی و فقط با چند ایه قرآن محرمش می شوی !
    و من آشنا با یک دنیا عشق و حسرت به او نامحرمم"
    آدمی را دیدم با سایه ی خود درد و دل میکرد !
    .
    .
    .
    .
    ... .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    چه رنجی میکشد او
    وقتی هوا ابریست . . .
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا