• باشه برید!!نفهمیدم !!دفعه بعدی اومدید بهم بگید!!
    خدانگهدارتون!!مواظب خودتون باشید:gol:
    نه!!بسلامت!!فقط چی باید صداتون بزنم!!من ارشم!!!!ممنونم بابت گل!!!
    اینجارو شکسته نفسی فرموده !!

    شاگرد اوله!!ولی خب یه ترم شاگرد دوم شده!!!


    چه کنیم دیگر!!!گاهی اوقات!!!
    به به پس یه دوست مشترکم داریم که
    عجب دهن سرویسه این پسر!!!
    همه جامیگه من ترم10ام!!نکنه اینجام همین کارو کرده!!!
    ولی خیلی پسر خوبیه!!

    اره به دلایلی(کاره خیر رفت دنبال زندگیش)چشم حتمن!!
    ولی یعنیا مخه درسه این بچه!!!
    استادا خیلی ازش تعریف میکنن!هرکی نمره بخاد بگیره میره پیش اون!!!تا از استاد بهش نمره بگیره از جمله بنده:D
    ن انچنان ولی خب اره!!
    اگه رویانم نبود این استادای...الله اکبر سخت میگرفتن!!!
    دانشگاه تهرون میخونید؟؟؟
    یکی از دوستام(همون ترم 6)اینو بمجموعه رو بهم معرفی کرد؟؟شما چی میخونید؟
    USMLE Road Map
    اشتباه نشه!منم با یکی از بچه های ترم 6خیلی 6ام!!واونم این سایتو بهم معرفی کردا!!!!
    راستی کدوم داشنگاه درس میخونید؟؟؟
    منم هنوز که ترمم 3ام همین احساسو دارم!!!
    نمیدونم چرا فک میکنم بقیه رئیس ما هستن!!تو دبیرستانم همین طور بودم!!!:D
    من آدمی به لطف تو دیگر ندیده ام
    این صورت و صفت که تو داری فرشته ای
    پسر بچه ای وارد بستنی فروشی شد و پشت میزی نشست .پیشخدمت یک لیوان آب برایش آورد . پسر بچه پرسید :"یک بستنی میوه ای چند است؟"پیشخدمت پاسخ داد :"50 سنت ".پسر بچه دستش را در جیبش برد و شروع به شمردن کرد. بعد پرسید :"یک بستنی ساده چند است؟"

    در همین حال ،تعدادی از مشتریان در انتظار میز خالی بودند و پیشخدمت با اعصبانیت پاسخ داد :"35 سنت"

    پسر دوباره سکه هایش را شمرد و گفت "لطفا یک بستنی ساده"

    پیشخدمت بستنی را آورد و به دنبال کار خود رفت پسرک نیز پس از خوردن بستنی پول را به صندق پرداخت و رفت.وقتی پیشخدمت بازگشت از آنچه دید شوکه شد . آنجا در کنار ظرف خالی بستنی ، 2سکه 5سنتی و 5سکه 1سنتی گذاشته شده بود برای انعام پیشخدمت!!!!!!!!
    راهیست راه عشـــق کـــه هیچش کـــــناره نیست
    آن جـــا جــز آن کـــه جـان بسپارند چـاره نیست
    هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
    در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست.
    هرگاه بتوانيم بعد از شكست لبخند بزنيم شجاع هستيم.آبراهام لینکلن
    پسر بچه ای وارد بستنی فروشی شد و پشت میزی نشست .پیشخدمت یک لیوان آب برایش آورد . پسر بچه پرسید :"یک بستنی میوه ای چند است؟"پیشخدمت پاسخ داد :"50 سنت ".پسر بچه دستش را در جیبش برد و شروع به شمردن کرد. بعد پرسید :"یک بستنی ساده چند است؟"

    در همین حال ،تعدادی از مشتریان در انتظار میز خالی بودند و پیشخدمت با اعصبانیت پاسخ داد :"35 سنت"

    پسر دوباره سکه هایش را شمرد و گفت "لطفا یک بستنی ساده"

    پیشخدمت بستنی را آورد و به دنبال کار خود رفت پسرک نیز پس از خوردن بستنی پول را به صندق پرداخت و رفت.وقتی پیشخدمت بازگشت از آنچه دید شوکه شد . آنجا در کنار ظرف خالی بستنی ، 2سکه 5سنتی و 5سکه 1سنتی گذاشته شده بود برای انعام پیشخدمت!!!!!!!!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا