بیخودی بهم شک کرده بود فک میکرد دارم زیرآبشو میزنم پیش یکی یه روز الکی الکی اومد تو صفحم پیام از نامردی و نا رفیقی گذاشت و رفت منم خیلی عصبانی شدم
بیخی بابا مهسا همینطوریه به عالم و آدم شک داره
یه پسره هست اینجا اسمش دکتر المانه مهسا فک میکنه اون منم و بایه اسم دیگه اومدم و میخوام فضولیشو بکنم نمیدونم چی بهش گفته بود پسره کفری شد اونم اومد هر چی از دهنش دراومد بهم گفت