دایی به جون خودم دیگه هستم
نیستی داری لاف می زنی
دایی امتحانم کن از همین امروز تا هروقت خودت بگی
پسر ...قران خوندی دعا چی...
دایی می خونم
خب ببینیم تعریف کنیم
دایی تو چشمهایم نگاه می کرد و می خندید ته خنده اش انگار یک حزنی نشسته بود
شروع کرد به قران خواندن بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد الله رب العالمین
الرحمن الرحیم
مالک یوم الدین
ایاک نعبد و ایا ک نستعین
...........................................
......................
.............
......
وقتی که خوند دلم اروم گرفت
اما .................