کوله بارت بربند،شایداین چند سحرفرصت آخرباشد که به مقصدبرسیم،بشناسیم خدا و بفهمیم که یک عمر چه غافل بودیم میشود آسان رفت میشود کاری کرد که رضاباشد اوای سبکبال،دراین راه شگرف،دردعای سحرت،درمناجات خدایی شدنت،هرگز ازیاد مبر من جامانده بسی محتاجم
گاهى لازم است كوتاه بيايى،گاهى نمى توان بخشيد و گذشت،اما مى توان چشمان را بست و عبور كرد،گاهى مجبور مى شوى ناديده بگيرى،گاهى مجبورى نگاهت را به سمت ديگر بدوزى و نبينى ولى با آگاهى و شناخت آن گاه بخشيدن را خواهى آموخت
کمی دروغ بگو پینوکیو،دروغ های تو قابل تحمل تر بود،به خاطر کودکی بود و شیطنت،به خاطر این بود که دنیای آدمها را تجربه نکرده بودی که ببینی یک دروغ چه ها می کند،این جا آدمها دروغشان به بهای یک زندگی تمام میشود
سلام داداش خوب دیگه حالا که اومدیم حالا،بابت داستان ها هم خییلی ممنون مااهی رو هفته گذشته یکی از بچه ها گف ولی قشنگ بود من بچه ی مردمو میبرم مرسسسسسسسسی