یارانراد
پسندها
3,813

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • رویای هامون اولین مونولوگ):
    خواب می بینم که در کنار دریا هستم و با عده ای آشنا و غریبه به سویی می روم.
    (و در ادامه...)
    انسان از آن چیزی که بسیار دوست می دارد خود را جدا می سازد.
    در اوج خواستن نمی خواهد...در اوج تمنا نمی خواهد.
    دوست می دارد اما در عین حال می خواهد که متنفر باشد.
    امیدوار است اما امیدواراست امیدوار نباشد.
    همواره بیاد می آورد اما می خواهد که فراموش کند.
    (تمام نوشته ها به باد می رود...)


    هامون-داریوش مهرجویی
    عشق به شکل پرواز پرنده است


    عشق خواب یه آهوی رمنده است


    من زائری تشنه زیر باران


    عشق چشمه آبی اما کشنده است


    من می‌میرم از این آب مسموم


    اما اونکه مرده از عشق تا قیامت هرلحظه زنده است


    من می‌میرم از این آب مسموم


    مرگ عاشق عین بودن اوج پرواز یه پرنده است





    تو که معنای عشقی به من معنا بده ای یار


    دروغ این صدا را به گور قصه‌ها بسپار


    صدا کن اسمم رو از عمق شب از نَـقب دیوار


    برای زنده بودن دلیل آخرینم باش


    منم من بذر فریاد خاک خوب سرزمینم باش


    طلوع صادق عصیان من بیداریم باش





    عشق گذشتن از مرز وجوده


    مرگ آغاز راه قصه بوده


    من راهی شدم نگو که زوده


    اون کسی که سرسپرده مثل ما عاشق نبوده


    من راهی شدم نگو که زوده


    اما اونکه عاشقونه جون سپرده هرگز نمرده









    عشق گذشتن از مرز وجوده


    مرگ آغاز راه قصه بوده


    من راهی شدم نگو که زوده


    اون کسی که سرسپرده مثل ما عاشق نبوده


    اما اونکه عاشقونه جون سپرده هرگز نمرده
    سلامممم شماخواب نداری احیانا؟خخخخخخخخخخخخخخ
    این شعرازکی بود؟
    شعرهای خوشگل میذاری تو صفحت واسه مایه چیزدیگه میذاری؟خخخخخخخخخخخخخخ
    حسود
    حمید مصدق :


    دشت ها نام تو را می گویند


    کوه ها شعر مرا می خوانند





    کوه باید شد و ماند


    رود باید شد و رفت


    دشت باید شد و خواند


    در من این جلوۀ اندوه ز چیست ؟


    در تو این قصۀ پرهیز ــ که چه ؟


    در من این شعلۀ عصیان نیاز


    در تو دمسردی ِ پاییز ــ که چه ؟





    حرف را باید زد!


    درد را باید گفت!


    سخن از مهر من و جور ِ تو نیست


    سخن از متلاشی شدن دوستی است


    و عبث بودن ِ پندار ِ سرورآور ِ مهر





    آشنایی با شور ؟


    و جدایی با درد ؟


    و نشستن در بُهت ِ فراموشی یا غرق ِ غرور ؟


    موضوعات اشعار حمید مصدق ,
    برچسب‌ها: حمید مصدق
    خنده های تو تنها چیزی ست

    که خدا
    با دست هایش خلق کرد!
    زمین و کهکشان و کوه ها
    دایناسورها و دریاها
    و تمام مردم
    خود به خود پیدا شدند
    مهدیه لطیفی


    شب بخیر
    شب بر شما گوااراا
    خابتان پر پشه ها:پی
    جیغ بکشن بنفشه ها تو رویاهاتوون
    خعلی صبحتون پر شکوفه
    بابایی علی داهو عمو زشتو موفو دماغوووووو
    هوولاهوولااا
    همه می‌گویند:

    چه مهربان است این مَرد!

    و کسی نمی‌داند
    لبخند تو است روی لبهام
    وقتی آ‌ن‌سوی دریاها
    یادم میکنی...
    "رضا کاظمی"
    یه چند قسمتیشوو دیدم
    دیوانه ان
    محمد موسوی اومدو دیدم
    شقایق دهقانو دیدم...
    مهسی ازت علی داهو
    چرابه کسی که نمیشناسی ،به عنوان سومین نفردرخواست دوستی زدی؟
    می‌گویند ستاره‌ای که گاه
    بالای بام خانه‌ی ما می‌آید
    روح غمگین همان قاصدکی‌ست
    که شبی از ترس باد
    پشت به جنوب و رو به جایی دور
    گذاشت و رفت و دیگر
    به خواب هیچ بوته‌ای باز نیامد!...


    "سید علی صالحی"
    افســــوس که این عمــــــر گران مــــــایه گذشــــت


    چون وقـــت زوالــــی اســــت که از ســــایه گذشــــت


    همــــــچون گل زیبـــــا بـــــه خران ســــوق نـــمــــــوده


    پژمــــــرده و فرســــوده ز پیرایه گذشــــت


    انـــدام دل ارام و همــــــان صـــــورت زیبـــــا


    دل بـــــرده ز عاشــــق که چه بـــــی مــــــایه گذشــــت


    هی هات که عمــــــری بـــــه بـــــطالــــت ســــپری شــــد


    بـــــا دســــت تهی در ره ســــرمــــــایه گذشــــت


    هر روز نـــدایی رســــد ای خفته بـــــپا خیز


    بـــــین غافلــــه رفتنـــد که همــــــســــایه گذشــــت


    در بـــــدرقـــه همــــــســــفران عازم ره بـــــاش


    دیری نـــشــــود بـــــر تو همــــــین پایه گذشــــت


    از بـــــهر تلــــافی رقـــی از صـــــدق و صـــــفا گیر


    در صـــــدق و عمــــــل انـــچه که دیر ایه گذشــــت


    ان کار مــــــکن زان که پشــــیمــــــان شــــوی اخر


    مــــــهری که ز مــــــادر بـــــشــــود دایه گذشــــت


    ای یاســــین زن دســــت بـــــه دامــــــان ولــــایش


    ران مــــــلــــخ از مــــــور بـــــود هدیه گذشــــت
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا