یارانراد
پسندها
3,813

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • تا استان کوی ات من پا نهاده بودم
    دستم به حلقه در
    دل با تو داده بودم
    دست و دلم که دیدی پایم چرا بریدی
    داهی جون این چه حرفیه.اتفاقا خیلی هم خوشحال میشم که تو هم در مورد چیزایی که تو دلته صحبت کنی.
    دمت گرم دایی.کاش واقعنی داهیم بودی:(
    حسرت به دلم موند...:(
    ای باباع.داهی تو هم مثل خواهرزادت شدیا.شایدم من مثل تو شدم!
    آخ آخ داهییییییییی:(کاش به این حس عادت نکنیم.یعنی شرایط جوری عوض شه که دیگه احساس تنهایی نکنیم حتی اگه تنها بودیم و حتی وقتی ظاهرا تنها نیستیم.بالاخره آدما همشون این حسو دارین که یکی باشه...ولی خب شرایطش واسه بعضیا هست واسه بعضیا از جمله من و شما و امثال ما نیس هنوز.
    داهی آدم با خواهرزادش درد دل نکنه با کی درد دل کنه!انقد دوس داشتم از فامیلا و مردای خونوادم کسی باشه که باهاش درددل کنم
    الکی الکی چیه داهی.دایی پیر میشیا.زود دست به کار شو و از تنهایی دربیا.بلکه ما هم از تو یاد گرفتیم.والااااا:D
    نخیرم اصلا بهت نمیاد که حواست فقط و فقط به خودت باشه:Dشخص دومی هم وجود داره:)
    داهی پنهون کاری نداشتیما:Dبگو دیگههه.من که غریبه نیستم خواهرزادتم:D
    داهی ببین کبکت هم داره خروس میخونه:Dجون من بگو اگه خبریه.نترس زیاد شلوغش نمیکنم مجلسو:D
    از ولای مرتضی ع دل را چراغان میکنیم
    باعلی بار دگر تجدید پیمان میکنیم



    سلام


    غدیر ریزش باران الطاف رحمانی بر گلزار جان های تشنه مبارک

    التماس دعا :gol:


    عید الله اکبر
    شیطان/ اندازه یک حبّه قند است/ گاهی می افتد توی فنجانِ دلِ ما/ حل می شود آرام آرام/ بی آنکه اصلا ً ما بفهمیم/ و روحمان سر می کشد آن را/ آن چای شیرین را/ شیطان زهرآگین ِدیرین را/ آن وقت او
    خون می شود در خانه تن/ می چرخد و می گردد و می ماند آنجا/ او می شود من...
    حرف‌هاي ما هنوز ناتمام

    تا نگاه مي‌كني: وقت رفتن است

    باز همان حكايت هميشگي!

    پيش از آنكه باخبر شوي

    لحظه عزيمت تو ناگزير مي‌شود

    آي....

    اي دريغ و و حسرت هميشگي!

    ناگهان چقدر زود دير مي‌شود!
    از دست خودت داهی:Dاول که اومدم گفتم خوبم.خوبی؟باز پرسیدی خوبی؟:D
    با خودم غریبم

    باتو غریب تر

    هروز از خود می پرسم

    ان من
    ان مرد
    ان صاحب درد
    ان بیقرار همیشه در نبرد
    کجاست
    .
    .
    .
    .کجاست...

    ان که جسارت باتو بودن را

    با صبر

    باشور
    معنا کرد.

    نه در رویا

    نه در تنهایی

    در زمان در مکان

    چقدرررر کاش ها یم سرد اند و زیاد

    وقتی در خلوت میشمارمشان

    گونه هایم خیس می شود
    -------------------------------------------------

    خوب شد

    خواب ابدی

    دوباره بیدارم میکند

    وگرنه در این دنیای بیزار

    چه زجر ها که نمیکشیدیم
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا