یارانراد
پسندها
3,813

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • با من می آیی به آنجا برویم ؟؟؟

    من تنها ، پای رفتنم نیست

    قصد سفر نداری ؟؟ اینجا همه چیزش دلگیر است و کبود

    من نشانی شهری را دارم سراسر سبز ، سراسر آبی
    پس چون جسمش زمینی بود .... نتونست با خودش ببره ................. عاشقه اون بره شم :cry: یاد تامای افتادم
    نه دلنوشته های من نیست برای آقای فرامرز خاکپور .............. منم خیلی شعرهاش رو دوست دارم
    آنجا قول میدهم حالم خوب شود

    قول میدهم دیگر از تنهایی نترسم ، از تاریکی ، حتی از دره های پر عمق

    قول میدهم دستانم پناه دستانت شوند

    نفسم امنیت نفسهایت و نگاهم گرمابخش وجودت شود

    حالا می آیی با هم برویم ؟؟؟ بد جود هوای جاده دارم با تو

    جاده ای که باران زده باشد ، و خالی از هر حس تشویش

    بیا با هم برویم ؟؟؟
    آخه این جا میگه
    خودت که درک می کنی راه خیلی دور است نمی توانم این جسم را با خودم ببرم خیلی سنگین است :cry:
    هههههههه معلوم هست چی میگی راسی من برم کار های هک سرور ها رو تکمیل کنم

    میخوای هک یوزر فیس بوک رو بهت بدم؟
    دیشب تموش کردم .......... فقط یکمی آخرش برام نا مفهوم بود ..... شازده کوچولو مرد ؟ یا ............
    وصیت نامه....
    جای دستام زندگی کن تا بفهمی پوچ پوچم

    پا به پام بیا تا اواز،تا بفهمی رو به کوچم

    با من امشب عاشقی کن ، فرصت پرندگی نیس

    امشب اخرین صدا رو از رو دست گریه بنویس!

    خاله پنجره از تصور تو ای روز

    دیگه فانوسی نمونده تو این شبای مرموز!

    وصیت نامه نوشتن کار هرروز ترانه س

    وصیت نامه نوشتن کار هرروز ترانه س

    چشم تو فانوس من بود از ستاره تا ستاره

    ابر نمناکی نمونده رو شب بی تو بباره

    باید از تو بنویسم،دل دلِ همیشه رفتن

    به سلامت تا سپیده، اخرین ترانه من!

    می خونم از تو هنوزم با صدای که صدا نیس

    من واست ترانه میگم،تو واسم یه نامه بنویس

    وصیت نامه نوشتن کار هرروز ترانه س

    وصیت نامه نوشتن کار هرروز ترانه س
    از جاده های سبزش گفت ، از دستهای گره در دست عشق

    از سجاده های همیشه باز روبه قبله ی آرامش

    از عشق بازی مدام آسمان و زمین

    از گل ، از کلبه های سبز ، صندلی های ابریشم

    آنقدر گفت و گفت تا در من زاده شد ؛ خیال سفر

    اما تنهایی رهایم نمیکند ، از سفر تنهایی میترسم

    من اسیرم ، گرفتار این دره ی سیاه و گند

    گرفتار این بی تابی مُسری، و قرنطینه گاه تنهایی

    من تبعیدی دره ی ناخوشی ام

    می آیی با هم به شهر آن سوی تپه برویم ؟؟؟

    باور کن مسیر را بلدم
    به منم دو روز پیش دوستم هدیه داد ............. هر صفحه ش جای فکر داره
    ای کاش میشد شازده کوچولو رو می دیدم نمیذاشتم غصه بخوره .............
    خود کشی در نور

    چراغ رو بزار و برو، خاموش نباشه بهتره
    خونه تاریک یه جور حوصله مو سر می بره
    دلم خوشه تو این سکوت ، یه اینه ، به مهتابی
    به پرده بدون طرح ، پنجره کم افتابی
    اکه می خوای بخاری را بزار روی شمعک نمی خوام
    با گرمای تقلبی اش دل بسوزونه باز برام
    اتاق تاریک مث دنیاس که هنوز کشف نشده
    تموم اتفاقاتش بدون شک خود بخوده ! س
    چراغا رو بزار برو اتاق من جن نداره
    جن پیش این شب زده ی عاصی هنوز کم میاره
    ساعت وبا خودت ببر، در و ببند پشت سرت
    ازم نپرس که چی می کشی با شعرای در به درت!
    وقتی میری چراغا رو همین جوری روشن بزار
    صبح با خودت فقط یه ملافه ی سفید بیار!
    اتاق تاریک مث دنیاس که هنوز کشف نشده
    تموم اتفاقاتش بدون شک خود بخوده !
    دشمن نداشتتون شرمنده علی آقا
    از ته دلم گفتم
    راستی شما کتاب شازده کوچولو رو خوندید ؟؟
    از اون روز ها فقط مونده خاطره ها

    روزای که ساخته بین ما فاصله ها

    مونده از اون روز ها حرفای نگفته بسیار

    وقتی پیش میرفتیم با سختی های دشوار

    همه ذهن ما درگیر با این رویا بود

    فصل گمشده قصه تو دستای ما بود

    ای راز ما بود تنهایی فاز ما بود

    توی قفس نوشتن بال پرواز ما بود

    قصه اینجا بود که ما بودیم اما کسی تو این راه نبود

    اصلا این راه نبود

    هر کی که فکر کرد تو راهه

    توی بی راهه بود

    هدف وحرف و سبک یاسین شده زبان زد عام

    اگه که بتونی بگیری مطلبو از سوی حرفام

    با وجود درد دام

    با غرور غم هام

    توی این محدودیت ها من ستاره فردام
    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/521380-ღ✿ღیاسین-عکاس-باشی-میشود-خخخخخخخخخღ✿ღ
    باید با ترانه ، با چراغ، با باران دوست شد

    و فرمانروای شهر قصه ها شد

    و کتاب غصه ها را پاره باید کرد

    آنجا که خدا هست ، غصه ای نیست
    اسفندها مهربوننن ........... مثل شما
    امروز تو باشگاه کلی خوشحال شدم .... آخه توی مسابقه عکاسی نفر پنجم شدم ...........
    دور باید شد از این حال پریشان

    مست باید شد از دنیایی پنهان ؛ عالم رویا ، دنیای خیال

    در ژرفای خیال غرق باید شد

    آنقدر.... که آب شود کابوسهای تاریک و مبهم

    دور باید شد از غم

    دور باید شد از الم

    باید مسیری ساخت ، به سمت لبخند ، به سمت آرامش یک چرت تابستانی

    باید فراموش شد ، فراموش کرد

    باید از خیلی ها گذشت ،با یک لبخند ، با یک نگاه سرد

    باید تنها گذاشت او را که تنهایت میخواهد

    باید با ترانه ، با چراغ، با باران دوست شد

    و فرمانروای شهر قصه ها شد

    و کتاب غصه ها را پاره باید کرد

    آنجا که خدا هست ، غصه ای نیست
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا